عشق طولانی
کوک: که یدفعه دیدم یه ماشین خیلی داره تند به طرفم میاد دیگه هیچی نفهمیدمو سیاهی مطلق
ات: ساعت ۷ شده بود رفتم و اماده شدم لباسمو پوشیدم و یه ارایش لات کردمو گوشواره و گردنبند و دستبند طلامو انداختم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال ایو
ایو: ساعت ۷ بودو رفتم تو اتاق لباسمو پوشیدم یه ارایش لایت کردم و طلا هامو انداختم رفتم پایین تا ات بیاد دیدم گوشیم زنگ خوردو ات بود گفت برم پایین رفتم تو ماشین سلام کردمو راه افتاد سمت خونه ی هانا و مینا
هانا: منو مینا اماده بودیمو منتظر ات و ایو بودیم که اومدنو سوار شدیم راه افتادیم به سمت ادرس مهمونی تا اینکه
تهیونگ: همه اماده بودیمو نامجون و جین و شوگا منو جیمین و جی هوپ توی یه ماشین و راه افتادیم وسطای راه گوشیم زنگ خورد ناشناس بود برداشتم
مکالمه👇
تهیونگ: الو بفرمایین
پرستار: سلام گوشی اقای تهیونگ
تهیونگ: بله خودم هستم بفرمایین
پرستار: راستش اقای جونگ کوک تصادف کردن و من شماره ی شمارو پیدا کردم لطفا به بیمارستان( خودتون یچی فکر کنین😂) بیاین
تهیونگ: حرفایی که پشت تلفن بهم گفته میشد باورشون برام سخت بود با....شه میا...م گوشیرو قطع کردمو به بچه هام گفتم به سمت بیمارستان رفتیم تازه یادم اومد ایو و ات و دوستاشم هستن شماره ی ایو رو گرفتم بعد دو تا بوق برداشت
مکالمه👇
تهیونگ: الو ایو( با صدای گرفته و بغض)
ایو: الو تهیونگ شییی چیزی شده
تهیونگ: بیاید بیمارستان کوک تصادف کرده
ایو: خیله خب اروم باش اومدیم
ات: چی شده
ایو: خب راستش خب
ات: بگو دیگه نصف جونمون کردی
ایو: خب کوک تصادف کرده
هانا و مینا و ات: چیی
ات: نمیدونم چرا اما اشکام دست خودم نبودو میریختن ماشین و روندم به طرف بیمارستان رسیدیم زود رفتم تو رو به روی تهیونگ وایسادم حالش خوبه دیگه نه؟
تهیونگ: ات اومد جلومو گفت خوبه گفتم نمیدونم
نامجون: وقتی خبرو شنیدیم همه تو بیمارستان بودیم که دکتر اومد
دکتر: راستش حال ایشون
(تو خماری بمونید😎)
لباس کوک برای مهمونی
اسلاید بعد لباس ات برای مهمونی گوشواره و گردنبد و دستبند ات
بعد از ات لباس ایو برای مهمونی
ات: ساعت ۷ شده بود رفتم و اماده شدم لباسمو پوشیدم و یه ارایش لات کردمو گوشواره و گردنبند و دستبند طلامو انداختم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال ایو
ایو: ساعت ۷ بودو رفتم تو اتاق لباسمو پوشیدم یه ارایش لایت کردم و طلا هامو انداختم رفتم پایین تا ات بیاد دیدم گوشیم زنگ خوردو ات بود گفت برم پایین رفتم تو ماشین سلام کردمو راه افتاد سمت خونه ی هانا و مینا
هانا: منو مینا اماده بودیمو منتظر ات و ایو بودیم که اومدنو سوار شدیم راه افتادیم به سمت ادرس مهمونی تا اینکه
تهیونگ: همه اماده بودیمو نامجون و جین و شوگا منو جیمین و جی هوپ توی یه ماشین و راه افتادیم وسطای راه گوشیم زنگ خورد ناشناس بود برداشتم
مکالمه👇
تهیونگ: الو بفرمایین
پرستار: سلام گوشی اقای تهیونگ
تهیونگ: بله خودم هستم بفرمایین
پرستار: راستش اقای جونگ کوک تصادف کردن و من شماره ی شمارو پیدا کردم لطفا به بیمارستان( خودتون یچی فکر کنین😂) بیاین
تهیونگ: حرفایی که پشت تلفن بهم گفته میشد باورشون برام سخت بود با....شه میا...م گوشیرو قطع کردمو به بچه هام گفتم به سمت بیمارستان رفتیم تازه یادم اومد ایو و ات و دوستاشم هستن شماره ی ایو رو گرفتم بعد دو تا بوق برداشت
مکالمه👇
تهیونگ: الو ایو( با صدای گرفته و بغض)
ایو: الو تهیونگ شییی چیزی شده
تهیونگ: بیاید بیمارستان کوک تصادف کرده
ایو: خیله خب اروم باش اومدیم
ات: چی شده
ایو: خب راستش خب
ات: بگو دیگه نصف جونمون کردی
ایو: خب کوک تصادف کرده
هانا و مینا و ات: چیی
ات: نمیدونم چرا اما اشکام دست خودم نبودو میریختن ماشین و روندم به طرف بیمارستان رسیدیم زود رفتم تو رو به روی تهیونگ وایسادم حالش خوبه دیگه نه؟
تهیونگ: ات اومد جلومو گفت خوبه گفتم نمیدونم
نامجون: وقتی خبرو شنیدیم همه تو بیمارستان بودیم که دکتر اومد
دکتر: راستش حال ایشون
(تو خماری بمونید😎)
لباس کوک برای مهمونی
اسلاید بعد لباس ات برای مهمونی گوشواره و گردنبد و دستبند ات
بعد از ات لباس ایو برای مهمونی
۵۴.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.