مافیا جذااااب مغرور p:28
ات و یونا : با اینکه سیر بودیم خوردیم که دیدیم ساعت ۱۲:۳۰ شبه
ته : بریم دیگه
یونا: باشه
ات و کوک : خداحافظ و رفتن
کوک : خب خب بیبی گرل بیا بریم اتاق *خنده شیطانی
ات : نه نمیخواد من روی مبل میخوابم و میره روی مبل دراز میکشه
کوک : خودت خواستی و ات رو برآید استایل بغل کردم و بردمش داخل اتاق و تو راه هر کاری ات میکرد نزاشتمش زمین و انداختمش رو تخت و در و قفل کردم و کلید انداختم یه گوشه
ات : چیکار میخوای بکنی؟
کوک : خودت میدونی *خمار
ات : کوک من پریودم
کوک : ههه فک کردی مافیا گول یه حقه به این کوچیکی رو میخوره حتما یونا هم میخواد بگه دلش درد میکنه و می ترسه مشکلی برای بچه پیش بیاد *موقعه گفتن روش خیمه میزنه و خمار میگه
ات :....
و....
( راستی بچه ها میدونم بد شد ولی سن ات میشه ۲۵ و یونا هم ۲۵ رزی ۲۵ سال چون قرار یه کارایی بشه 😈 )
شرطا : ۸۵تایی شیم البته شاید الان یه پارت دیگه هم بزارم
ته : بریم دیگه
یونا: باشه
ات و کوک : خداحافظ و رفتن
کوک : خب خب بیبی گرل بیا بریم اتاق *خنده شیطانی
ات : نه نمیخواد من روی مبل میخوابم و میره روی مبل دراز میکشه
کوک : خودت خواستی و ات رو برآید استایل بغل کردم و بردمش داخل اتاق و تو راه هر کاری ات میکرد نزاشتمش زمین و انداختمش رو تخت و در و قفل کردم و کلید انداختم یه گوشه
ات : چیکار میخوای بکنی؟
کوک : خودت میدونی *خمار
ات : کوک من پریودم
کوک : ههه فک کردی مافیا گول یه حقه به این کوچیکی رو میخوره حتما یونا هم میخواد بگه دلش درد میکنه و می ترسه مشکلی برای بچه پیش بیاد *موقعه گفتن روش خیمه میزنه و خمار میگه
ات :....
و....
( راستی بچه ها میدونم بد شد ولی سن ات میشه ۲۵ و یونا هم ۲۵ رزی ۲۵ سال چون قرار یه کارایی بشه 😈 )
شرطا : ۸۵تایی شیم البته شاید الان یه پارت دیگه هم بزارم
۱۳.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.