ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ꜰɪᴠᴇ
[ویو ات]
ات: بزار بره اون تقصیری نداره
جونگکوک: ببریش
یونگ: یالا بریم دختر
بورام: لعنتی موهامو ول کن عوضی
ات: اونو داری کجا میبرین
در این حین در خونه زده شد یعنی کی بود
جونگکوک: ایش لعنتی برید ببینید کیه اگه مشکل ساز بود بکشنیش
آدمای جونگکوک از سوراخ در دیدن خواستم داد بزنم که جونگکوک دهنمو گرفت اسلحرو گرفت پشتم
جونگکوک: تو که نمیخوای بمیری هااا
&: قربان یه پیرزنه در باز کنیم؟
جونگکوک: تو نه ات باز میکنه
اسلحه رو گرفت پشتمو آروم به سمت در برد
در باز کردم
$:ایی دخترم حالت خوبه یه صدایی شنیدم
ات: عا... آره پارچ آب از دستم افتاد شکست همین
$: باشه عزیزم من میرم مراقب باشید
در بستم بت چشمای خمار جونگکوک مواجه شدم چطور اون اینقدر بیرحم شده دلش از سنگ شده
یونگ: این دختره رو میبرم توی ون
بورام: چی فک کردی آخه تو کی هستی روانی
بعد از بردن بورام همینجوری سرجام سست شده بودم مطمئن بودم اگه رو عصابش راه برم یه گلوله حرومم میکنه اون کاریو که بگه میکنه
جونگکوک: حالا مثل آدم با من میای تو ماشین فردا پرواز میکنیم به سئول
ات: من جایی که یه دیوونه قاتل توش باشه نمیام
جونگکوک: صبر منو لبریز نکن بیا بریم
ت: من جایی نمیخوام من ترو نمیخوام
جونگکوک: مه نمیخوای آره بزار برسیم یه بلای سرت بیارم
همینجوری اشکام داشت گلوله گوله میریخت نفس نداشتم برای نفس کشیدن که دستمال سفیدی اومد روی دهنمو چشمام سیاهی رفت
جونگکوک: اینو بیارید توی ماشین میریم ویلا صبح مستقیم میریم سئول
&: چشم قربان
[ویو ات]
چشمامو باز کردم رو تخت بودم به دور برم نگاه کردم آروم از روی تخت بلند شدم که در اتاق باز شد جونگکوک با سینی غذا وارد شد
[ویو ات]
ات: بزار بره اون تقصیری نداره
جونگکوک: ببریش
یونگ: یالا بریم دختر
بورام: لعنتی موهامو ول کن عوضی
ات: اونو داری کجا میبرین
در این حین در خونه زده شد یعنی کی بود
جونگکوک: ایش لعنتی برید ببینید کیه اگه مشکل ساز بود بکشنیش
آدمای جونگکوک از سوراخ در دیدن خواستم داد بزنم که جونگکوک دهنمو گرفت اسلحرو گرفت پشتم
جونگکوک: تو که نمیخوای بمیری هااا
&: قربان یه پیرزنه در باز کنیم؟
جونگکوک: تو نه ات باز میکنه
اسلحه رو گرفت پشتمو آروم به سمت در برد
در باز کردم
$:ایی دخترم حالت خوبه یه صدایی شنیدم
ات: عا... آره پارچ آب از دستم افتاد شکست همین
$: باشه عزیزم من میرم مراقب باشید
در بستم بت چشمای خمار جونگکوک مواجه شدم چطور اون اینقدر بیرحم شده دلش از سنگ شده
یونگ: این دختره رو میبرم توی ون
بورام: چی فک کردی آخه تو کی هستی روانی
بعد از بردن بورام همینجوری سرجام سست شده بودم مطمئن بودم اگه رو عصابش راه برم یه گلوله حرومم میکنه اون کاریو که بگه میکنه
جونگکوک: حالا مثل آدم با من میای تو ماشین فردا پرواز میکنیم به سئول
ات: من جایی که یه دیوونه قاتل توش باشه نمیام
جونگکوک: صبر منو لبریز نکن بیا بریم
ت: من جایی نمیخوام من ترو نمیخوام
جونگکوک: مه نمیخوای آره بزار برسیم یه بلای سرت بیارم
همینجوری اشکام داشت گلوله گوله میریخت نفس نداشتم برای نفس کشیدن که دستمال سفیدی اومد روی دهنمو چشمام سیاهی رفت
جونگکوک: اینو بیارید توی ماشین میریم ویلا صبح مستقیم میریم سئول
&: چشم قربان
[ویو ات]
چشمامو باز کردم رو تخت بودم به دور برم نگاه کردم آروم از روی تخت بلند شدم که در اتاق باز شد جونگکوک با سینی غذا وارد شد
۱۷.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.