عشق یا قتل پ ۲۰ ق ۲
پ ۲۰ ق ۲ : هانا نگران تهیونگ شد!.....جونگ کوک رو خیلی خوب میشناخت....خیلی خوب....میدونست ک اگه موضوع راجب ا/ت باشه تهیونگ هیچ وقت درست عمل نمیکنه....رفت و از پنجره ی اتاقش بیرون رو نگاه کرد ..... تهیونگ و بقیه سوار ماشینا شدن و رفتن
هانا...داداش داداش میدونم دعوام میکنی ولی ..... بهم قول دادی!
بعد لباساشو سریع عوض میکنه و از پنجره اتاقش بیرون رفت و با استفاده از میله های اطراف پایین رفت..... به سمت ماشینی و به طرف خدمتکار گفت
هانا...سویچو بده زود باش!
خدمتکار...چطوری؟ خانم شما چطور بیرون اومدین؟
هانا...حرف نزن فقط کاری رو ک میگم بکن! نزار به زور بگیرم! یالاااااا
خدمتکار با ترس سویچو میده و هانا سریع به طرف مکانی ک شنیده بود رانندگی میکنه.....دیگه نمیتونست زندانی های تهیونگ رو تحمل کنه...... منتظر عوض کردن قانون بودن ک اینکار خیلی طول کشیده بود.....چون تهیونگ هنوز با کارا راه نیوفتاده بود!....ولی الان همه چی باهاش راه افتاده بود...ولی هانا....نه هانا مشکل اضافی بود
رسید
جونگ کوک رو دید ک داشت سوار ماشین میشد .... با ماشینش برای متوقف کردن جونگ کوک زد به ماشینش ولی ن اینکه زخمی بشن و اینا ...... سریع از ماشین پیاده شدن همزمان
جونگ کوک....چته ماشینم و داغون کردی!
با دیدن هانا تعجب کرد.....البته ک فکر میکرد هانا نیست ولی بازم از قیافش از تعجب کمی نداشت
هانا...جونگ کوک داداشم و کجا کردی؟
با این حرف....با این حرف باور میکرد ک هاناست یا ن؟
جونگ کوک ... ت.تو؟ ه.ها....ه.ها
هانا....الان وقت این حرفا نیست فقط بگو تهیونگ کجاست؟
صدای تیر اومد و هانا به طرف کار خونه نگاه کرد
هانا...فهمیدم اونجان!
سریع دوید به طرف در کارخونه و تقلا کرد ک بازش کنه ..... جونگ کوک سریع اومد و......و با گلوله به قفلی ک از بیرون بسته بود در رو باز کرد
/پایان فلش بک/
هانا...داداش داداش میدونم دعوام میکنی ولی ..... بهم قول دادی!
بعد لباساشو سریع عوض میکنه و از پنجره اتاقش بیرون رفت و با استفاده از میله های اطراف پایین رفت..... به سمت ماشینی و به طرف خدمتکار گفت
هانا...سویچو بده زود باش!
خدمتکار...چطوری؟ خانم شما چطور بیرون اومدین؟
هانا...حرف نزن فقط کاری رو ک میگم بکن! نزار به زور بگیرم! یالاااااا
خدمتکار با ترس سویچو میده و هانا سریع به طرف مکانی ک شنیده بود رانندگی میکنه.....دیگه نمیتونست زندانی های تهیونگ رو تحمل کنه...... منتظر عوض کردن قانون بودن ک اینکار خیلی طول کشیده بود.....چون تهیونگ هنوز با کارا راه نیوفتاده بود!....ولی الان همه چی باهاش راه افتاده بود...ولی هانا....نه هانا مشکل اضافی بود
رسید
جونگ کوک رو دید ک داشت سوار ماشین میشد .... با ماشینش برای متوقف کردن جونگ کوک زد به ماشینش ولی ن اینکه زخمی بشن و اینا ...... سریع از ماشین پیاده شدن همزمان
جونگ کوک....چته ماشینم و داغون کردی!
با دیدن هانا تعجب کرد.....البته ک فکر میکرد هانا نیست ولی بازم از قیافش از تعجب کمی نداشت
هانا...جونگ کوک داداشم و کجا کردی؟
با این حرف....با این حرف باور میکرد ک هاناست یا ن؟
جونگ کوک ... ت.تو؟ ه.ها....ه.ها
هانا....الان وقت این حرفا نیست فقط بگو تهیونگ کجاست؟
صدای تیر اومد و هانا به طرف کار خونه نگاه کرد
هانا...فهمیدم اونجان!
سریع دوید به طرف در کارخونه و تقلا کرد ک بازش کنه ..... جونگ کوک سریع اومد و......و با گلوله به قفلی ک از بیرون بسته بود در رو باز کرد
/پایان فلش بک/
۷۹.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰