دوست برادرم پارت5
میسو سری تکان داد و قبل اینکه بره چشم غره ای به جیمین که سرد و بدون هیچ حسی نگاهش می کرد رفت
همینطور که در اتاقش زو میبست به این قکر میکرد که کاش میدونست چرا این پسر اینقدر چهره بی حسی داره
چون متاسفانه چهره و رفتار این پسر زیادی تایپش بود و ازین هیچ خوشش نمیومد
میسو تو اتاقش مشغول خوندن جزوه هاش بود و هر چند دقیقه یه ف,حش به پسرا میداد چون صداشون و صدای تلویزیون خیلی زیاد بود
میسو: مزاحماااااا
بلند شد و به سمت در رفت وارد هال شد جین و پسر دیگه ای در حال بازی کردن بودن و جیمین همینطور که کوکا کولا ش رو میخورد بهشون نگاه میکرد
پسر چشمش به میسو افتاد
.....:اووو این خوشگله کیه جین؟
جین یکی زد تو سرش و گفت
جین:یون وو احمق اون خواهرمه
پسر با تعجب گفت
یون وو:چییی خواهرت؟
مگه تو خواهر داشتی....چرا من تا حالا نمیدونستم
جین:این خصوصیه بهتره به بازی مون ادامه بدیم
میسو کلافه نگاهش رو از پسرا گرفت و به سمت تشپز خوانه رفت و در یخچال رو باز کرد دلش یه ساندویچ خوب میخواست که سیرش کنه چون از وقتی اومده چیزی نخورده
داشت ساندویچش زو درست میکرد که همون موقع لون پسری که جین به یون وو معرفیش کرده بود وارد آشپزخانه شد
به میسو نزدیک شد و کنارش به کانتر تکیه داد و همینطور که نگاه کثیفی به سر تا پای دختر مینداخت گفت
یون وو:پس میسو درسته....
زیباست تو هیچیت شبیه برادرت نیست زیادی ریز میزه ای....
میسو هیچی نگفت چون حقیقتا از اولین نگاه هم ازش خوشش نیومد و الانم فقط یه نگاه کلافه بهش انداخت
نگاه های این پسر اصلا دوست نداشت درست برعکس جیمین که خیلی کم به میسو نکاه میکرد
این یار یون وو یا افتخار دستاشو تو حیباش کرد و گفت
یون وو: من دوست برادرتم تو همون شرکت که اون کار میکنه منم کار میکنم
میسو اینبار کلافه به حرف اومد
میسو:میدونی چیه یون وو ....اگه میخوایی ازین راه مخ منو بزنی باید بگم که متاسفم من از مرد های خودراضی و پر حرف خوشم نمیاد یا بهتره یگم که اصلا تایپ من نیستی
همینطور که در اتاقش زو میبست به این قکر میکرد که کاش میدونست چرا این پسر اینقدر چهره بی حسی داره
چون متاسفانه چهره و رفتار این پسر زیادی تایپش بود و ازین هیچ خوشش نمیومد
میسو تو اتاقش مشغول خوندن جزوه هاش بود و هر چند دقیقه یه ف,حش به پسرا میداد چون صداشون و صدای تلویزیون خیلی زیاد بود
میسو: مزاحماااااا
بلند شد و به سمت در رفت وارد هال شد جین و پسر دیگه ای در حال بازی کردن بودن و جیمین همینطور که کوکا کولا ش رو میخورد بهشون نگاه میکرد
پسر چشمش به میسو افتاد
.....:اووو این خوشگله کیه جین؟
جین یکی زد تو سرش و گفت
جین:یون وو احمق اون خواهرمه
پسر با تعجب گفت
یون وو:چییی خواهرت؟
مگه تو خواهر داشتی....چرا من تا حالا نمیدونستم
جین:این خصوصیه بهتره به بازی مون ادامه بدیم
میسو کلافه نگاهش رو از پسرا گرفت و به سمت تشپز خوانه رفت و در یخچال رو باز کرد دلش یه ساندویچ خوب میخواست که سیرش کنه چون از وقتی اومده چیزی نخورده
داشت ساندویچش زو درست میکرد که همون موقع لون پسری که جین به یون وو معرفیش کرده بود وارد آشپزخانه شد
به میسو نزدیک شد و کنارش به کانتر تکیه داد و همینطور که نگاه کثیفی به سر تا پای دختر مینداخت گفت
یون وو:پس میسو درسته....
زیباست تو هیچیت شبیه برادرت نیست زیادی ریز میزه ای....
میسو هیچی نگفت چون حقیقتا از اولین نگاه هم ازش خوشش نیومد و الانم فقط یه نگاه کلافه بهش انداخت
نگاه های این پسر اصلا دوست نداشت درست برعکس جیمین که خیلی کم به میسو نکاه میکرد
این یار یون وو یا افتخار دستاشو تو حیباش کرد و گفت
یون وو: من دوست برادرتم تو همون شرکت که اون کار میکنه منم کار میکنم
میسو اینبار کلافه به حرف اومد
میسو:میدونی چیه یون وو ....اگه میخوایی ازین راه مخ منو بزنی باید بگم که متاسفم من از مرد های خودراضی و پر حرف خوشم نمیاد یا بهتره یگم که اصلا تایپ من نیستی
۲۱.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.