ستاره موعود میدرخشد پارت هشتم
از زبان هیکاری)
نه هفته از ورود من به مافیا میگذره و اتفاقات جدیدی افتاده دوستای جدید ،خانواده جدید و احساس های جدید
و ولی از وقتی تو مافیا کار میکنم کابوس میبینم میدونم که هیچ ربطی به یویی نداره ولی....
هیکاری: داد*نروووو
فرد ناشناس تو خواب: در حال رفتن* حقیقت و پیدا کن هیکاری !!!
هیکاری: از خواب بیدار میشه جیغ میکشه* نهههههه
مایوس و چویا : وارد اتاق هیکاری شدن *
مایوس: هیکاری !!! خوبی؟؟؟
هیکاری: آ....آ...آره خوبم
چویا: توی این نه هفته پونزده بار با جیغ از خواب بلند شدی!
هیکاری: نمیدونم چی بگم متاسفم
فردا)
موری: کاری ماموریت داری !!
هیکاری: بله قربان
موری : گفتن ماموریت* این کاملا سری هست و فرمانده تویی افرادی رو که میتونی با خودت ببر
هیکاری: چشم قربان!!
از زبان دازای)
داشتم با آیری و یویی ح ف میزدم که یه خر از ناکاجا آباد لگد زد و آومد تو !!،
هیکاری: یویی،دازای بهتون نیاز دارم
آیری: منم از دیدنت خوشحالم-_-
هیکاری: ببخشید آیری جان ^_^
بعد از گفتن ماموریت *
یویی: عااا یه هکر لازم نداریم برا این کار؟
هیکاری: آی فال گوش واسادی؟ هکر میخوایم هستی؟
آی: آره
آیری: عومم منم بیام؟
هیکاری: آیری سان برات خطرناک نی؟
آیری: بچه ببند خطر پیش غذامه^^
هیکاری: ممنونم آیری ساما ^_^
آیری: خواهش گلم^^
از زبان آیری)
با محل ماموریت رسیدیم جایی که آژانس و مافیا دنبالشه واقعا همچین هوشی داشتی ما خبر نداشتیم کاری؟
شیش ساعت بعد ماموریت انجام شد
و همه به کار خودشون رسیدن
نه هفته از ورود من به مافیا میگذره و اتفاقات جدیدی افتاده دوستای جدید ،خانواده جدید و احساس های جدید
و ولی از وقتی تو مافیا کار میکنم کابوس میبینم میدونم که هیچ ربطی به یویی نداره ولی....
هیکاری: داد*نروووو
فرد ناشناس تو خواب: در حال رفتن* حقیقت و پیدا کن هیکاری !!!
هیکاری: از خواب بیدار میشه جیغ میکشه* نهههههه
مایوس و چویا : وارد اتاق هیکاری شدن *
مایوس: هیکاری !!! خوبی؟؟؟
هیکاری: آ....آ...آره خوبم
چویا: توی این نه هفته پونزده بار با جیغ از خواب بلند شدی!
هیکاری: نمیدونم چی بگم متاسفم
فردا)
موری: کاری ماموریت داری !!
هیکاری: بله قربان
موری : گفتن ماموریت* این کاملا سری هست و فرمانده تویی افرادی رو که میتونی با خودت ببر
هیکاری: چشم قربان!!
از زبان دازای)
داشتم با آیری و یویی ح ف میزدم که یه خر از ناکاجا آباد لگد زد و آومد تو !!،
هیکاری: یویی،دازای بهتون نیاز دارم
آیری: منم از دیدنت خوشحالم-_-
هیکاری: ببخشید آیری جان ^_^
بعد از گفتن ماموریت *
یویی: عااا یه هکر لازم نداریم برا این کار؟
هیکاری: آی فال گوش واسادی؟ هکر میخوایم هستی؟
آی: آره
آیری: عومم منم بیام؟
هیکاری: آیری سان برات خطرناک نی؟
آیری: بچه ببند خطر پیش غذامه^^
هیکاری: ممنونم آیری ساما ^_^
آیری: خواهش گلم^^
از زبان آیری)
با محل ماموریت رسیدیم جایی که آژانس و مافیا دنبالشه واقعا همچین هوشی داشتی ما خبر نداشتیم کاری؟
شیش ساعت بعد ماموریت انجام شد
و همه به کار خودشون رسیدن
۱.۸k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.