Promise🦢🐾 p¹⁷
هانول « به به عروس خانم تشریف آوردند...
تهیونگ و سوکجین توی آشپزخونه بودند برای همین سوبین به سمت در رفت و در رو باز کرد....سوبین با دیدن یونجین چشماش چهارتا شد و تعجب کرد که چرا یه میکاپ آرتیست تازه کار باید به مهمونی تهیونگ دعوت باشه... یونجین هم با دیدن سوبین تعجب کرد اما خودشو جمع و جور کرد و تعظیمی کرد...
سوبین « عو...شما...اینجا؟
که همون موقع یونهی هم به یونجین رسید و با دیدن سوبین برگای نداشتش ریخت....
سوبین « عا فکر کنم هیونگ جواب علامت سوالای توی چهرمونو بده...بیاین تو دخترا
راوی « یونجین و یونهی وارد خونه شدند...یونهی با دیدن بزرگی خونه تهیونگ پشماش ک هیچی کل داراییاش ریخته بود
یونهی « خونه کراشموووو🥹...
یونجین «😈
یونهی « عه عه گمجووو
هانول « پس یونجین شمایی!
یونجین و یونهی با صدای هانول سرشون رو برگردوندند...اون دختر اونیشون بود ولی چهره بیبی فیس و کیوتی داشت...هانول هنوز هم بخاطر بلایی که سر یونجین اومده بود و مقصرش پدرش بود، شرمسار بود....هانول با بغض یونجین رو بغل کرد و یونجون مسخ شده و بی حرکت مونده بود که جیهوپ با صدای بلند گفت
جیهوپ « به بهههههه خواهر عزیززموننن
با این جمله پرای کل اعضای تی اکس تی و منجیر و استف ها ریخت
سوبین « هننننننن
تهیونگ « چقد گیجین...اهم مهمونی امشب به همین منظوره...بشینین
سوکجین موچی هارو روی میز گذاشت...جیمین با دیدنشون چشماش. برقی زد و با ذوق گفت
جیمین « جیخخخخ میدونستم عاشقمی هیونگ🌚
سوکجین « گارد نگیر پیشنهاد تهیونگ بود گفت یونجین دوست داره
یونجین « تو...تو هنوز یادته؟
تهیونگ سرفه ای کرد و بی توجه به سوال یونجین ادامه داد « خب میدونم همتون پراتون ریخته و کلی سوال دارین خب بذارین واضح تز حرف بزنم...ایشون کیم یونجین خواهر کوچیکتر بنده هستن!
_همگی غیر از اعضای گروه دهنشون تا فیها خالدون باز مونده بود...تهیونگ با دیدن فک باز کای کنارش دهنش و بست گف
تهیونگ « پشه نره توش•-•
سوبین « واتتتتتت ینی اون برادری که ازش حرف میزدی تهیونگ هیونگ بوددد؟؟
تهیونگ « مگه چی گفته بود؟
یونجین « هان هیچی...
بومگیو « خب هیونگ عزیزم الان این موضوع رو چرا گفتی؟
تهیونگ « از طرفی نمیخوام کسی بقهمه خواهرم توی بیگ هیت کار میکنه از طرفیم نمیخوام مردی نزدیکش بشه...توی همین چند روز پچ پچای چند نفر راجب رابطه منو یونجین ب گوشم رسیده...از استف ها و منجیر ها خواستم بگم بیان ک بتونن اگ شایعه ای شد پوشش بدن...و شما پسرا...شمام مثل اعضای گروهم میمونید...و مثل برادر یونجین...مگه نه سوبین شی؟
سوبین « عا؟ عا بله بله
میگین چرا نمیذارم...وقتی مینویسین بعدییی...من از کجا بدونم نظرتون راجب فیک چیع؟! واقعا چتونه؟!
تهیونگ و سوکجین توی آشپزخونه بودند برای همین سوبین به سمت در رفت و در رو باز کرد....سوبین با دیدن یونجین چشماش چهارتا شد و تعجب کرد که چرا یه میکاپ آرتیست تازه کار باید به مهمونی تهیونگ دعوت باشه... یونجین هم با دیدن سوبین تعجب کرد اما خودشو جمع و جور کرد و تعظیمی کرد...
سوبین « عو...شما...اینجا؟
که همون موقع یونهی هم به یونجین رسید و با دیدن سوبین برگای نداشتش ریخت....
سوبین « عا فکر کنم هیونگ جواب علامت سوالای توی چهرمونو بده...بیاین تو دخترا
راوی « یونجین و یونهی وارد خونه شدند...یونهی با دیدن بزرگی خونه تهیونگ پشماش ک هیچی کل داراییاش ریخته بود
یونهی « خونه کراشموووو🥹...
یونجین «😈
یونهی « عه عه گمجووو
هانول « پس یونجین شمایی!
یونجین و یونهی با صدای هانول سرشون رو برگردوندند...اون دختر اونیشون بود ولی چهره بیبی فیس و کیوتی داشت...هانول هنوز هم بخاطر بلایی که سر یونجین اومده بود و مقصرش پدرش بود، شرمسار بود....هانول با بغض یونجین رو بغل کرد و یونجون مسخ شده و بی حرکت مونده بود که جیهوپ با صدای بلند گفت
جیهوپ « به بهههههه خواهر عزیززموننن
با این جمله پرای کل اعضای تی اکس تی و منجیر و استف ها ریخت
سوبین « هننننننن
تهیونگ « چقد گیجین...اهم مهمونی امشب به همین منظوره...بشینین
سوکجین موچی هارو روی میز گذاشت...جیمین با دیدنشون چشماش. برقی زد و با ذوق گفت
جیمین « جیخخخخ میدونستم عاشقمی هیونگ🌚
سوکجین « گارد نگیر پیشنهاد تهیونگ بود گفت یونجین دوست داره
یونجین « تو...تو هنوز یادته؟
تهیونگ سرفه ای کرد و بی توجه به سوال یونجین ادامه داد « خب میدونم همتون پراتون ریخته و کلی سوال دارین خب بذارین واضح تز حرف بزنم...ایشون کیم یونجین خواهر کوچیکتر بنده هستن!
_همگی غیر از اعضای گروه دهنشون تا فیها خالدون باز مونده بود...تهیونگ با دیدن فک باز کای کنارش دهنش و بست گف
تهیونگ « پشه نره توش•-•
سوبین « واتتتتتت ینی اون برادری که ازش حرف میزدی تهیونگ هیونگ بوددد؟؟
تهیونگ « مگه چی گفته بود؟
یونجین « هان هیچی...
بومگیو « خب هیونگ عزیزم الان این موضوع رو چرا گفتی؟
تهیونگ « از طرفی نمیخوام کسی بقهمه خواهرم توی بیگ هیت کار میکنه از طرفیم نمیخوام مردی نزدیکش بشه...توی همین چند روز پچ پچای چند نفر راجب رابطه منو یونجین ب گوشم رسیده...از استف ها و منجیر ها خواستم بگم بیان ک بتونن اگ شایعه ای شد پوشش بدن...و شما پسرا...شمام مثل اعضای گروهم میمونید...و مثل برادر یونجین...مگه نه سوبین شی؟
سوبین « عا؟ عا بله بله
میگین چرا نمیذارم...وقتی مینویسین بعدییی...من از کجا بدونم نظرتون راجب فیک چیع؟! واقعا چتونه؟!
۹۴.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.