اگه محکم ببوسیشون
چویا
شما و چویا به یه دلیلی با هم قهر کرده بودید و مجبور بودید به یک مهمونی مافیا برید
شما: عزیزم میشه برام یکم نوشیدنی بریزی
چویا: ...... ( بهتون یه نگاهی چپکی میکنه)
شما:اصلا نکن مهم نیست
یه غریبه: اهای خانمی میخوای واست نوشیدنی بریزم( میخواد مختو بزنه)
که یکهو چویا تورو گرفت نشوند رو پاش
چویا: نیاز نیست خودم براش میریزم( ͡ ͡° ͜ ʖ ͡ ͡°)( یدونه چویا لطفا)
شما هم میگیرید چویا رو محکم میبوسید
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
دازای
اینی که میخوام بگم اینه که شما دازای هنوز تو رابطه نیستید و الان تو و دازای تو آژانس تنهایید
دازای: ا/ت چیزه
شما: چی شده
دازای: ا/ت میدونی چیه من عاشق شدم
شما : وای چه خوب چه کمکی میتونم بهت بکنم
دازای: خب بستگی داره
شما: زود باش دوست دارم کمکت کنم
دازای: تنها کمکی که میتونی بکنی اینه که بهم بگی منم دوست دارم♥︎
شما کمی سرخ شدید و رفتین نزدیکش و محکم بوسیدینش
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
اکوتاگاوا
داستان از این قراره که یکی از دوست های پسر قدیمیتون اومده شام خونتون
شما: عزیزم گفتم که این فقط یه شام سادست میخوریم میره تموم میشه ضایع بازی در نیاری
آکوتاگاوا: اوکی
دوسته: دختر چه خوشگل شدی امشب
آکوتاگاوا:( اروم باش) و یه لبخند عصبی میزنه
راشومون خطاب به پسره: سلام خوشگله دوست داری چجوری بمیری
و بعد شما هم بخاطر کارش محکم بوسش مردیم که باعث شد هم خودش قرمز شه هم راشمون
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅
آتسوشی
شما با اتسوشی جون کمی قهر بودید
شما:اتسوشی جون
( گرفتن دستش)
آتسوشی دستتون رو پس میزنه
شما یه فکری به ذهنتون میرسه
شما: آخ دستم
آتسوشی دستتون رو میگیره
شما: آخ دستم
آتسوشی دستتون رو میبوسه
اتسوشی: خوبی
شما: پس تو واقعا اهمیت میدی(˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)
آتسوشی سرخ میشه(〃゚3゚〃)
و یه بوس محکم کردینش
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
رانپو
هنوز تو رابطه نیستید
ینفر: ببینم شما دوتا تو رابطه اید
شما: نه نه
رانپو اروم میزنه به دستتون
رانپو: البته هنوز نه ( ͡°⁄ ⁄ ͜⁄ ⁄ʖ⁄ ⁄ ͡°)
( یه لبخند دختر کش بهت میزنه و محکم میبوستت تو سرخ میشی)
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
راستی برای اونی که این موضوع رو داد خواستم بگم ببخشید فقط 5 تا کاراکتر نوشتم
شما و چویا به یه دلیلی با هم قهر کرده بودید و مجبور بودید به یک مهمونی مافیا برید
شما: عزیزم میشه برام یکم نوشیدنی بریزی
چویا: ...... ( بهتون یه نگاهی چپکی میکنه)
شما:اصلا نکن مهم نیست
یه غریبه: اهای خانمی میخوای واست نوشیدنی بریزم( میخواد مختو بزنه)
که یکهو چویا تورو گرفت نشوند رو پاش
چویا: نیاز نیست خودم براش میریزم( ͡ ͡° ͜ ʖ ͡ ͡°)( یدونه چویا لطفا)
شما هم میگیرید چویا رو محکم میبوسید
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
دازای
اینی که میخوام بگم اینه که شما دازای هنوز تو رابطه نیستید و الان تو و دازای تو آژانس تنهایید
دازای: ا/ت چیزه
شما: چی شده
دازای: ا/ت میدونی چیه من عاشق شدم
شما : وای چه خوب چه کمکی میتونم بهت بکنم
دازای: خب بستگی داره
شما: زود باش دوست دارم کمکت کنم
دازای: تنها کمکی که میتونی بکنی اینه که بهم بگی منم دوست دارم♥︎
شما کمی سرخ شدید و رفتین نزدیکش و محکم بوسیدینش
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
اکوتاگاوا
داستان از این قراره که یکی از دوست های پسر قدیمیتون اومده شام خونتون
شما: عزیزم گفتم که این فقط یه شام سادست میخوریم میره تموم میشه ضایع بازی در نیاری
آکوتاگاوا: اوکی
دوسته: دختر چه خوشگل شدی امشب
آکوتاگاوا:( اروم باش) و یه لبخند عصبی میزنه
راشومون خطاب به پسره: سلام خوشگله دوست داری چجوری بمیری
و بعد شما هم بخاطر کارش محکم بوسش مردیم که باعث شد هم خودش قرمز شه هم راشمون
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅
آتسوشی
شما با اتسوشی جون کمی قهر بودید
شما:اتسوشی جون
( گرفتن دستش)
آتسوشی دستتون رو پس میزنه
شما یه فکری به ذهنتون میرسه
شما: آخ دستم
آتسوشی دستتون رو میگیره
شما: آخ دستم
آتسوشی دستتون رو میبوسه
اتسوشی: خوبی
شما: پس تو واقعا اهمیت میدی(˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)
آتسوشی سرخ میشه(〃゚3゚〃)
و یه بوس محکم کردینش
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
رانپو
هنوز تو رابطه نیستید
ینفر: ببینم شما دوتا تو رابطه اید
شما: نه نه
رانپو اروم میزنه به دستتون
رانپو: البته هنوز نه ( ͡°⁄ ⁄ ͜⁄ ⁄ʖ⁄ ⁄ ͡°)
( یه لبخند دختر کش بهت میزنه و محکم میبوستت تو سرخ میشی)
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
راستی برای اونی که این موضوع رو داد خواستم بگم ببخشید فقط 5 تا کاراکتر نوشتم
۴.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.