فیک پرستار p:2
هان:*دست ا. ت رو میگیره:مامانی بریم خونهه
ته:خب ا.ت شی لطفا بریم شوار ماشین بشیم
ا.ت*اوه باشه *هان رو بغل کرد و به سمت ماشین رفتند و تو ماشین نشست و هان رو روی پاهاش نشوند
تهیونگ هم سوار ماشین شد و شروع کرد به رانندگی.
ا.ت:میتونم بپرسم همسرتون چرا فوت شدن؟
ته:اون موقع بدنیا اومدن هان مرد
ا.ت*خیلی عاشقش بودین که تا الان با کسی ازدواج نکردید؟
ته:نه منو اون یه ازدواج اجباری کردیم و به همدیگه هیچ حسی نداشتیم . شما ازدواج کردید؟
ا.ت*اوه.نه من ازدواج نکردم
*هان سرش و میزاره رو سینه ا.ت و چشماش رو اروم میبنده.
ته*با لبخند بهش خیره میشه. خیلی ممنون که پرستار هان شدی. میدونی اون با پرستارا البته کل ادما اصن خوب نیست ولی با تو خیلی صمیمیه. میدونی هر پرستاری که میاوردم یا با هان نمی ساختن یا هرزه بودن که فقط میخواستن با من بخوابن
ا.ت:اوه.واقعا از هرزه ها متنفرم واقعا درکشون نمیکنم.
ته:خب ا.ت شی لطفا بریم شوار ماشین بشیم
ا.ت*اوه باشه *هان رو بغل کرد و به سمت ماشین رفتند و تو ماشین نشست و هان رو روی پاهاش نشوند
تهیونگ هم سوار ماشین شد و شروع کرد به رانندگی.
ا.ت:میتونم بپرسم همسرتون چرا فوت شدن؟
ته:اون موقع بدنیا اومدن هان مرد
ا.ت*خیلی عاشقش بودین که تا الان با کسی ازدواج نکردید؟
ته:نه منو اون یه ازدواج اجباری کردیم و به همدیگه هیچ حسی نداشتیم . شما ازدواج کردید؟
ا.ت*اوه.نه من ازدواج نکردم
*هان سرش و میزاره رو سینه ا.ت و چشماش رو اروم میبنده.
ته*با لبخند بهش خیره میشه. خیلی ممنون که پرستار هان شدی. میدونی اون با پرستارا البته کل ادما اصن خوب نیست ولی با تو خیلی صمیمیه. میدونی هر پرستاری که میاوردم یا با هان نمی ساختن یا هرزه بودن که فقط میخواستن با من بخوابن
ا.ت:اوه.واقعا از هرزه ها متنفرم واقعا درکشون نمیکنم.
۱۳.۰k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.