ازدواج اجباری 💍❌پارت ۱
ازدواج اجباری 💍❌پارت ۱
ویو ا. ت
سلام اسم من ا.ت هستش ۱۶ سالمه و نسبتا فقیریم رابطه ی خوبی با پدرم ندارم ولی مامانم و خواهرم رو دوست دارم خواهرم ۱۴سالشه بابام ابجی کوچیکمو بیشتر از من دوست منم حسادت میکنم ولی چیزی نمیگم و باز هم با خواهرم خوب رفتار میکنم مامانم از بابام میترسه و مجبوره به حرفاش گوش بده بابام دست بزن داره و همیشه مسته چون ما خانواده ی نسبتا فقیری هستیم بابام بعضی از قرض هاشو نتونسته بدن طلبکار ها هر روز میان دم در ابجیم میترسه و مامانم هم همینطور مجبورم من باهاشون حرف بزنم امروز باز هم اومدن
پایان ویو ا.ت
ا.ت : ببین ما گناهکار نیستم لطفا با بابام حرف بزنین ما پولی نداریم
طلبکار+مینویسم
+ پدر عو*ضیت باز تو بار داره مشروب میخوره اگه تا اخر هفته قرض هاتون رو ندیدن میمیرین
ا.ت : اخه...
نزاشت حرفم رو تموم کنم گفت
+ همینکه گفتم زر مفت نزن
بعد رفت منم در رو کوبیدم و رفتم بالا تو اتاقم در اتاقمو بستم و شروع کردم به گریه کردن باید موضوع رو به بابام بگم البته اگه مست نباشه
صدای زنگ در اومد
بابام بود
ا.ت : سلام با... با
ب.ا : الیک بکش کنار
عجیب بود مست نبود تعجب کردم
ا.ت : بابا باز طلبکار ها اومدن پول میخواستن و با مرگ تهدید میکردن
ب.ا : منم میخواستم موضوع نسبتا به این مورد مربوط حرف بزنم دخترم
ا.ت : دخترم!( زیر لب)
پارت بعد ۲۰ تا لایک 🍷
ویو ا. ت
سلام اسم من ا.ت هستش ۱۶ سالمه و نسبتا فقیریم رابطه ی خوبی با پدرم ندارم ولی مامانم و خواهرم رو دوست دارم خواهرم ۱۴سالشه بابام ابجی کوچیکمو بیشتر از من دوست منم حسادت میکنم ولی چیزی نمیگم و باز هم با خواهرم خوب رفتار میکنم مامانم از بابام میترسه و مجبوره به حرفاش گوش بده بابام دست بزن داره و همیشه مسته چون ما خانواده ی نسبتا فقیری هستیم بابام بعضی از قرض هاشو نتونسته بدن طلبکار ها هر روز میان دم در ابجیم میترسه و مامانم هم همینطور مجبورم من باهاشون حرف بزنم امروز باز هم اومدن
پایان ویو ا.ت
ا.ت : ببین ما گناهکار نیستم لطفا با بابام حرف بزنین ما پولی نداریم
طلبکار+مینویسم
+ پدر عو*ضیت باز تو بار داره مشروب میخوره اگه تا اخر هفته قرض هاتون رو ندیدن میمیرین
ا.ت : اخه...
نزاشت حرفم رو تموم کنم گفت
+ همینکه گفتم زر مفت نزن
بعد رفت منم در رو کوبیدم و رفتم بالا تو اتاقم در اتاقمو بستم و شروع کردم به گریه کردن باید موضوع رو به بابام بگم البته اگه مست نباشه
صدای زنگ در اومد
بابام بود
ا.ت : سلام با... با
ب.ا : الیک بکش کنار
عجیب بود مست نبود تعجب کردم
ا.ت : بابا باز طلبکار ها اومدن پول میخواستن و با مرگ تهدید میکردن
ب.ا : منم میخواستم موضوع نسبتا به این مورد مربوط حرف بزنم دخترم
ا.ت : دخترم!( زیر لب)
پارت بعد ۲۰ تا لایک 🍷
۴.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.