فیک پروانه خونین p5
وقتی فهمیدم کوک داشت به من
نگاه میکرد مردم
خیلی خجالت کشیدم😖
ویو کوک
بیرون که رفتم دیدم ا.ت داره به خوراکی ها نگاه میکنه
یهو ناخناش رو مهکم روی شیشه فشار داد و یه جورایی دلش از
اون خوراکی ها میخواست که چشممون به هم دوخته شد
بعد از یه لحظه به خودمون اومدیم
ا.ت:منتظر بودم بیا بریم
کوک:(به معنای تاید سرش رو تکون داد )
وارد ماشین شدن کوک ا.ت رو رسوند خونه
ویو ا.ت
از کوک تشکر کردم داشتم میومدم بیرون که من رو از دستم گرفت
و لبم رو بوسید
توی شوک رفتم ولی توی اولین ثانیه
خودم رو ازش جدا کردم
اون رو هل دادم و با صدای لرزون گفتم
برو گم شو
بدو بدو رفتم توی اتاقم
و شروع کردم به گریه کردن
تیکه تیکه شدن قلبم رو حس میکردم
وبعدش سیاهی
بیدار شدم یادم افتاد که امروز
همون روز مسخرست
صدای تلفن اومد
جواب دادم کوک بود
کوک:میدونی که امروز باید خدت رو اماده کنی
ا.ت:(توی صورت کوک قطع کرد )
ت.ا:اره میدونم (بالحن شکسته و بی روح)
لباسهای عروسی رو الان میزارم
نگاه میکرد مردم
خیلی خجالت کشیدم😖
ویو کوک
بیرون که رفتم دیدم ا.ت داره به خوراکی ها نگاه میکنه
یهو ناخناش رو مهکم روی شیشه فشار داد و یه جورایی دلش از
اون خوراکی ها میخواست که چشممون به هم دوخته شد
بعد از یه لحظه به خودمون اومدیم
ا.ت:منتظر بودم بیا بریم
کوک:(به معنای تاید سرش رو تکون داد )
وارد ماشین شدن کوک ا.ت رو رسوند خونه
ویو ا.ت
از کوک تشکر کردم داشتم میومدم بیرون که من رو از دستم گرفت
و لبم رو بوسید
توی شوک رفتم ولی توی اولین ثانیه
خودم رو ازش جدا کردم
اون رو هل دادم و با صدای لرزون گفتم
برو گم شو
بدو بدو رفتم توی اتاقم
و شروع کردم به گریه کردن
تیکه تیکه شدن قلبم رو حس میکردم
وبعدش سیاهی
بیدار شدم یادم افتاد که امروز
همون روز مسخرست
صدای تلفن اومد
جواب دادم کوک بود
کوک:میدونی که امروز باید خدت رو اماده کنی
ا.ت:(توی صورت کوک قطع کرد )
ت.ا:اره میدونم (بالحن شکسته و بی روح)
لباسهای عروسی رو الان میزارم
۸.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.