رمان عشق ادامه دارد پارت ۴
غذا مون رو خوردیم
تهیونگ : بچه ها بیاین فیلم ببینیم
من و اعضا : باشه
جیمین : ات بیا اینجا بشین
ات : وسط تون ؟
جیمین : اره بیا بابا خجالت نکش
ات ؛ نه چه خجالتی فقط چیزه
جیمین : بیا فیلم شروع شد
بعد فیلم
نامجون : بچه ها خوش گذشت حالا بریم بخوابیم فردا صبح باید بریم تمرین
ات : امممم چیزه من تمرینو چه کنم
جین : هنوز برو بخواب بهت یاد میدم
ات : باشه
رفتم بخوابم حس کردم یکی پشتمه جرئت نداشتم برگردم به لحظه برگشتم دیدم کوکه
ات ؛ چیه پشتمی ترسیدم بابا
کوک : آقا اتاقم رو به روی اتاقت هست
ات : عه راس میگی ها
تهیونگ : بچه ها بیاین فیلم ببینیم
من و اعضا : باشه
جیمین : ات بیا اینجا بشین
ات : وسط تون ؟
جیمین : اره بیا بابا خجالت نکش
ات ؛ نه چه خجالتی فقط چیزه
جیمین : بیا فیلم شروع شد
بعد فیلم
نامجون : بچه ها خوش گذشت حالا بریم بخوابیم فردا صبح باید بریم تمرین
ات : امممم چیزه من تمرینو چه کنم
جین : هنوز برو بخواب بهت یاد میدم
ات : باشه
رفتم بخوابم حس کردم یکی پشتمه جرئت نداشتم برگردم به لحظه برگشتم دیدم کوکه
ات ؛ چیه پشتمی ترسیدم بابا
کوک : آقا اتاقم رو به روی اتاقت هست
ات : عه راس میگی ها
۸.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.