مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟔
رفتم دیدم همه آماده شدن یکم که دقت کردم دیدم لباس منو کوک ست شد
_عههههه تو چرا از لباسای من پوشیدی خوب من برم لباسمو عوض کنم
÷نمی خواد دیره
_آخه شایعه درست میکنید که ما کاپلیم
÷نه نترس درست نمی کنم بیاد بریم
_اوک
رفتم سمت ماشین هامون همه وسایل ها رو به دو قسمت تقسیم کردم نصفش رو گذاشتم ماشین پسرا نصفش رو هم گذاشتیم ماشی خودمون
راه افتادیم به سمت یه جنگل خوشگل و باسوا که رود خونه دارهههه(از این جنگل رویایی ها😂)بعد ۴۵ مین رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
=آه چه هواییی دارههههه
"واییی چه نسیم خونگی
_وای چه رود خونه خوشگلی داره
&وقتی تبع شاعری دخترا گل می کنه
_درد حیف پارتنر میایی مگرنه ...
"مگرنه چی؟
_هیچی هیچی ولش کن
بعد با بچه وسایل هارو پهن کردیم رفتیم نشستیم رو زیر انداز
_میگم میا می یای بریم لب رودخونه؟
"آره میام نایون تو هم میای ؟
=هوم آره بریم
_بریممممممم
رفتیم طرف رود خونه پاچه های شلوارم دادم بالا پاهام رو بردم توی آب رودخونه واییییییییییی خیلی حس خوبی داشتم
"آه چه حس خوبیههههههه
_آره آب رود خونه خیلی خنکه
=آره خیلی خوبه
یکم حرف زدیم که پسرا هم اومدن یهووو کردم گرفت یه ایده خیلی سمی به ذهنم رسید رو به دخترا کردم در گوششون گفتم
_بچه ها بیاید جونگکوک بندازیم تو آب
"نه بیاید جیمینو بندازیم
=اصلا همشونو می نداریم
_یاه یاه یاه آرههههه
بعد رفتم روبه پسرا کردم گفتم که بیان پشینن پس ما اومدن که بشینن با دخترا همشون انداختیم تو آب واییییییییییی خیلی خوب ما داشتیم آز خنده جرررررر می خوردیم
÷مرض بگیرید خنده داره ؟
&وای خدا خیس آبه شدم
+پس برا همین گفتین ما بیایم پس اینجوری (لبخند شیطانی)الان نشونتون میدم
اینو که گفت شروع کرد به پاشیدن آب به سمت ما بقیه هم همین کارو کردن
_یااااا اینطوری جونگوکاااا بیا پس اینم واسه تو (با خنده و پاشیدن آب به سمت کوک)
+یا ات وایسا الان می گیرمت
_یااا نه نمی تونی
+الان نشونت میدم
من می دویدم کوک می دوید انگار داشتیم گرگم به هوا بازی می کردم
÷عیجان یه کاپل کیوت
=آرهههه خیلی بامزه
+یاه یاه گرفتم ات
_نهههههه قبول نیست
+یاه یاه (لبخند شیطانی)
_ایششش
"بچه ها بیاید ناهارههههههه
_+اومدیمممممم
با کوک رفتیم با بچه ناهار خوردیم ناهار که تموم شد پسرا رفتن کنار رود خونه ظرف هارو شستن ما هم نشستیم یه غیبت کردیم که پسرا هم اومدن میا پش نهاد داد که جرعت و حقیقت بازی کنیم ما هم قبول کردیم نشستیم که میا بطری رو چرخوند سوال به نایون افتاد جواب به تهیونگ
=خب خب
÷ یا ابلفض
= جرعت یا حقیقت؟
÷جرعت
=اممم برو تو خیابان داد بزن من عاشق جانگ نایون شدممممم
÷اووو چشم خانومم
تهیونگ رفت وقت خیابان داد زد
÷مننننننننن عاشققققققققق جانگگگگگگ نایوننننننننننن شدممممممم
بعد اومد پس ما
÷خب خوب شد ؟
=آره
÷عیجان
بعد دوباره بطری رو چرخوندن که سوال به جیمین افتاد جواب به جونگکوک
&خب خب جرعت یا حقیقت
+حقیقت
&رو کسی تو جمع خودمون کراشی؟
+آره
÷اوووووو
&کی؟
+ جیمینا قرار شد یه سوال بپرسی یاااا
&خیلی خوب باشه
یه بار دیگه بطری رو چرخوندن که سوال به من افتادم جواب به میا این جا بود که ذهن سمی من فعال شد
_خب خب خانم مین میا جرعت یا حقیقت
"از اونجا که همه دخترا میگن حقیقت من میگم جرعت
_اوووو برو جلو همه جینینو ببوس (لبخند شیطانی)
"یااا ات بد جنس نشو
_خب دیگه بازی همینه
"برات دارم
بعد رفت رو پا*های جیمبن نشست بو*سیدش دیگه خیلی رفته بودن تو حس کار داشت به جاهای با ریک می کشید که ته گفت
÷عزیزان بقیه ش رو وقتی تنها ها بودین انجام بدین الان بچه نشسته
_یاااا الان بچه رو با من بودی؟
÷آره
_اوپا من دیگه ۲۳ سالمه به من میگی بچه؟
÷یاه یاه
دیگه شب شده بود که وسایل هارو جمع کردیم به سمت ویلا حرکت کردیم........
ببخشید دیر شد لاوام 🌚🦋
اسلاید ۱ ات
اسلاید ۲ کوک
اسلاید ۳ میا
اسلاید ۴ جیمین
اسلاید ۵ نایون
اسلاید آخر هم تهیونگ
اسلای
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟔
رفتم دیدم همه آماده شدن یکم که دقت کردم دیدم لباس منو کوک ست شد
_عههههه تو چرا از لباسای من پوشیدی خوب من برم لباسمو عوض کنم
÷نمی خواد دیره
_آخه شایعه درست میکنید که ما کاپلیم
÷نه نترس درست نمی کنم بیاد بریم
_اوک
رفتم سمت ماشین هامون همه وسایل ها رو به دو قسمت تقسیم کردم نصفش رو گذاشتم ماشین پسرا نصفش رو هم گذاشتیم ماشی خودمون
راه افتادیم به سمت یه جنگل خوشگل و باسوا که رود خونه دارهههه(از این جنگل رویایی ها😂)بعد ۴۵ مین رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
=آه چه هواییی دارههههه
"واییی چه نسیم خونگی
_وای چه رود خونه خوشگلی داره
&وقتی تبع شاعری دخترا گل می کنه
_درد حیف پارتنر میایی مگرنه ...
"مگرنه چی؟
_هیچی هیچی ولش کن
بعد با بچه وسایل هارو پهن کردیم رفتیم نشستیم رو زیر انداز
_میگم میا می یای بریم لب رودخونه؟
"آره میام نایون تو هم میای ؟
=هوم آره بریم
_بریممممممم
رفتیم طرف رود خونه پاچه های شلوارم دادم بالا پاهام رو بردم توی آب رودخونه واییییییییییی خیلی حس خوبی داشتم
"آه چه حس خوبیههههههه
_آره آب رود خونه خیلی خنکه
=آره خیلی خوبه
یکم حرف زدیم که پسرا هم اومدن یهووو کردم گرفت یه ایده خیلی سمی به ذهنم رسید رو به دخترا کردم در گوششون گفتم
_بچه ها بیاید جونگکوک بندازیم تو آب
"نه بیاید جیمینو بندازیم
=اصلا همشونو می نداریم
_یاه یاه یاه آرههههه
بعد رفتم روبه پسرا کردم گفتم که بیان پشینن پس ما اومدن که بشینن با دخترا همشون انداختیم تو آب واییییییییییی خیلی خوب ما داشتیم آز خنده جرررررر می خوردیم
÷مرض بگیرید خنده داره ؟
&وای خدا خیس آبه شدم
+پس برا همین گفتین ما بیایم پس اینجوری (لبخند شیطانی)الان نشونتون میدم
اینو که گفت شروع کرد به پاشیدن آب به سمت ما بقیه هم همین کارو کردن
_یااااا اینطوری جونگوکاااا بیا پس اینم واسه تو (با خنده و پاشیدن آب به سمت کوک)
+یا ات وایسا الان می گیرمت
_یااا نه نمی تونی
+الان نشونت میدم
من می دویدم کوک می دوید انگار داشتیم گرگم به هوا بازی می کردم
÷عیجان یه کاپل کیوت
=آرهههه خیلی بامزه
+یاه یاه گرفتم ات
_نهههههه قبول نیست
+یاه یاه (لبخند شیطانی)
_ایششش
"بچه ها بیاید ناهارههههههه
_+اومدیمممممم
با کوک رفتیم با بچه ناهار خوردیم ناهار که تموم شد پسرا رفتن کنار رود خونه ظرف هارو شستن ما هم نشستیم یه غیبت کردیم که پسرا هم اومدن میا پش نهاد داد که جرعت و حقیقت بازی کنیم ما هم قبول کردیم نشستیم که میا بطری رو چرخوند سوال به نایون افتاد جواب به تهیونگ
=خب خب
÷ یا ابلفض
= جرعت یا حقیقت؟
÷جرعت
=اممم برو تو خیابان داد بزن من عاشق جانگ نایون شدممممم
÷اووو چشم خانومم
تهیونگ رفت وقت خیابان داد زد
÷مننننننننن عاشققققققققق جانگگگگگگ نایوننننننننننن شدممممممم
بعد اومد پس ما
÷خب خوب شد ؟
=آره
÷عیجان
بعد دوباره بطری رو چرخوندن که سوال به جیمین افتاد جواب به جونگکوک
&خب خب جرعت یا حقیقت
+حقیقت
&رو کسی تو جمع خودمون کراشی؟
+آره
÷اوووووو
&کی؟
+ جیمینا قرار شد یه سوال بپرسی یاااا
&خیلی خوب باشه
یه بار دیگه بطری رو چرخوندن که سوال به من افتادم جواب به میا این جا بود که ذهن سمی من فعال شد
_خب خب خانم مین میا جرعت یا حقیقت
"از اونجا که همه دخترا میگن حقیقت من میگم جرعت
_اوووو برو جلو همه جینینو ببوس (لبخند شیطانی)
"یااا ات بد جنس نشو
_خب دیگه بازی همینه
"برات دارم
بعد رفت رو پا*های جیمبن نشست بو*سیدش دیگه خیلی رفته بودن تو حس کار داشت به جاهای با ریک می کشید که ته گفت
÷عزیزان بقیه ش رو وقتی تنها ها بودین انجام بدین الان بچه نشسته
_یاااا الان بچه رو با من بودی؟
÷آره
_اوپا من دیگه ۲۳ سالمه به من میگی بچه؟
÷یاه یاه
دیگه شب شده بود که وسایل هارو جمع کردیم به سمت ویلا حرکت کردیم........
ببخشید دیر شد لاوام 🌚🦋
اسلاید ۱ ات
اسلاید ۲ کوک
اسلاید ۳ میا
اسلاید ۴ جیمین
اسلاید ۵ نایون
اسلاید آخر هم تهیونگ
اسلای
۸.۸k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.