چند پارتی یونگی
وقتی اومدید ایران و باهاش قهر میکنی
(یونگی _ ا.ت+) (م.ت:مامان ا.ت ب.ت:بابای ا.ت)
های من ا.تم ۲۵ سالمه و دوساله که با یونگی ازدواج کردم اوایل وقتی می اومدیم ایران رابطه خوبی با مامان و بابام نداشت اما الان یونگی رو مثل پسر خودشون میدونن در حدی که بعضی وقتا به رابطه بابام و یونگی حسودیم میشه
ا.ت ویو
امروز پرواز داشتیم به سمت ایران
+ یونگی همه چی رو برداشتی
_ اره ، نارنگیم بردارم؟
+ نمیخواد اونجا پره نارنگیه فقط بیا بریم الان پروازمون میره و ما میمونیممم
رفتیم فرودگاه بعد تحویل چمدون و هزار تا دنگ و فنگ دیگه بلاخره سوار هواپیما شدیم(بچه ها هواپیما شخصیشون به مشکل برخورده بوده)
۹ ساعت پرواز داشتیم پس صندلیم خوابوندم و خوابیدم
(پرش زمانی به بعد از پرواز)
چمدونامون رو گرفتیم و راه افتادیم به سمت خونه مامان و بابا
رسیدیم درو زدیم و رفتیم داخل
ب.ت : به به داماد گلم دختر گلم خوش اومدید
+ مرسی بابا
_ ممنون پدرجان
م.ت : حتما خسته اید بیاید داخل
رفتیم داخل و شام خوردیم
وسط شام همش باهم شوخی کردیم و خندیدیم
وقت خواب شد از اونجایی که ما چندبار اومده بودیم ایران مامانم یه اتاق بهمون داده بود که واقعا برای دونفر بزرگ بود
+ یون یون (یونگی)لباس خوابا رو اوردی
_ اهم اره ببین این لباس خواب ستامون دمپایی هاش و چشبند هم اوردم
+ همه ستامون رو که آوردی پس لباس چی اوردی
_ نگران نباش همه چی هس اگه چیزی کم باشه هم میخریم
+ باشه
بعد از پوشیدن لباس خوابام دراز کشیدم رو تخت یونگی هم لباس خواباش رو پوشید و اومد که بخوابه
منو کشید تو بغلش و خوابیدیم
فردا:
شرطا
like: 17
Comments: 10
ببخشید این چند وقت فعالیت نداشتم الان اومدم با کلی انرژی شرطا رو برسونید که من پارت بعد رو بزارم
(یونگی _ ا.ت+) (م.ت:مامان ا.ت ب.ت:بابای ا.ت)
های من ا.تم ۲۵ سالمه و دوساله که با یونگی ازدواج کردم اوایل وقتی می اومدیم ایران رابطه خوبی با مامان و بابام نداشت اما الان یونگی رو مثل پسر خودشون میدونن در حدی که بعضی وقتا به رابطه بابام و یونگی حسودیم میشه
ا.ت ویو
امروز پرواز داشتیم به سمت ایران
+ یونگی همه چی رو برداشتی
_ اره ، نارنگیم بردارم؟
+ نمیخواد اونجا پره نارنگیه فقط بیا بریم الان پروازمون میره و ما میمونیممم
رفتیم فرودگاه بعد تحویل چمدون و هزار تا دنگ و فنگ دیگه بلاخره سوار هواپیما شدیم(بچه ها هواپیما شخصیشون به مشکل برخورده بوده)
۹ ساعت پرواز داشتیم پس صندلیم خوابوندم و خوابیدم
(پرش زمانی به بعد از پرواز)
چمدونامون رو گرفتیم و راه افتادیم به سمت خونه مامان و بابا
رسیدیم درو زدیم و رفتیم داخل
ب.ت : به به داماد گلم دختر گلم خوش اومدید
+ مرسی بابا
_ ممنون پدرجان
م.ت : حتما خسته اید بیاید داخل
رفتیم داخل و شام خوردیم
وسط شام همش باهم شوخی کردیم و خندیدیم
وقت خواب شد از اونجایی که ما چندبار اومده بودیم ایران مامانم یه اتاق بهمون داده بود که واقعا برای دونفر بزرگ بود
+ یون یون (یونگی)لباس خوابا رو اوردی
_ اهم اره ببین این لباس خواب ستامون دمپایی هاش و چشبند هم اوردم
+ همه ستامون رو که آوردی پس لباس چی اوردی
_ نگران نباش همه چی هس اگه چیزی کم باشه هم میخریم
+ باشه
بعد از پوشیدن لباس خوابام دراز کشیدم رو تخت یونگی هم لباس خواباش رو پوشید و اومد که بخوابه
منو کشید تو بغلش و خوابیدیم
فردا:
شرطا
like: 17
Comments: 10
ببخشید این چند وقت فعالیت نداشتم الان اومدم با کلی انرژی شرطا رو برسونید که من پارت بعد رو بزارم
۶.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.