چالش جدید زندگیم. پارت 10 (( فعلا گور بابای برنامه))
از زبون تهیونگ:
ساعت ۴ صبح بود که تشنگی از خواب بیدارم کرد
صدای بارون شدید مثل موسیقی فضا ی خونه رو از سکوت در آورده بود
هنوز به تخت خونه ا/ت عادت نکردم و یکم خوابیدن برام سخته
بلند شدم و یکم صبر کردم تا چشمام به تاریکی عادت کنه
رفتم آب از یخچال برداشتم و توی لیوان ریختم
به سرم زد برم حال ا/ت رو چک کنم
دستگیره اتاقش رو آروم آوردم پایین
یکم طول کشید بفهمم چی شده
تختخواب خالی و نا مرتب بود و وسایل روی زمین ولو بودن
ترسیدم که نکنه چیزی شده ولی هنوز مغزم خواب بود و فرمان نمی داد باید چیکار کنم
رفتم تمام اتاقا و سوراخهای خونه رو گشتم ولی نبود
دیگه خیلی ترسیدم
بهش زنگ زدم ولی وقتی صدای گوشیش رو از توی خونه شنیدم دیگه به مرز سکته رسیدم
روی مبل نشستم و داشتم فکر می کردم چیکار کنم ولی انگار مغزم علاقه ای به کمک نداشت
و فقط به در خونه خیره شدم
نمی دونم چقدر شاید نزدیک دوساعت به در خیره شدم
شاید داشتم خواب میدیدم که به در خیره شدم
نمی دونم
با صدای کوبیده شدن در بدنم لرزید و از بُعد خواب رها شدم
از راهرو صدای پا اومد و ا/ت رو دیدم که با یه استایل سیاه لش ساده خیس آب اومد تو
چترش رو تکون داد و به در تکیه اش داد
هنوز متوجه نگاه هام نشده بود و توی حال خودش بود
آروم توی تاریکی راه رفتم و رفتم پشتشو به شونه اش ضربه زدم
خیلی با آرامش به سمتم برگشت و با صدایی سرد و بی روح گفت: تهیونگ چرا بیداری؟
موهاش رو نوازش کردم و با گرمی جوابش رو دادم: کجا بودی ؟دیر وقته
+فقط یکم حالم گرفته بود و خوابم نمی برد ،زیاد پیش میاد شبا برم بیرون پیاده روی
_ا/ت خطر داره
+ برو بخواب تهیونگ
سر تکون دادم
و بردمش حموم وقتی ازم حوله خواست وقتی خواست حوله رو ازم بگیره متوجه زخم های بریدگی زیادی روی دستش شدم که عمدی به نظر میومد
ولی اهمیتی ندادم
نمی دونم چرا ولی فکر نمی کردم بهم مربوط باشه
زندگی خودشه
میوتونه هرکاری بکنه و من هیچ حقی برای مخالفت باهاش ندارم توی این زمینه ها
و به من هیچی ربطی نداره و هیچ تلاشی برای تغییر اون نمی کنم
حتی با اینکه روش کراشم
( بچه ها این نظرات و واکنش های تهیونگ یادتون بمونه بهتره)
ا/ت رفت آماده بشه
و منم رفتم بخوابم
نگاه های تهیونگ برام پر از معنا بود
هر کاری که می کنه می فهمم چی توی ذهنش می گذره و می دونم ازم خوشش میاد و چیزایی رو ازم فهمیده ولی به روش نمیاره
اون یه نقطه صفره و هیچ جهتی نداره ( بر خلاف تهیونگ پر تلاش خودمون)
و هیچ علاقه ای هم تغییر وضعیتش نداره
می دونم حتی شده یکمم
ساعت ۴ صبح بود که تشنگی از خواب بیدارم کرد
صدای بارون شدید مثل موسیقی فضا ی خونه رو از سکوت در آورده بود
هنوز به تخت خونه ا/ت عادت نکردم و یکم خوابیدن برام سخته
بلند شدم و یکم صبر کردم تا چشمام به تاریکی عادت کنه
رفتم آب از یخچال برداشتم و توی لیوان ریختم
به سرم زد برم حال ا/ت رو چک کنم
دستگیره اتاقش رو آروم آوردم پایین
یکم طول کشید بفهمم چی شده
تختخواب خالی و نا مرتب بود و وسایل روی زمین ولو بودن
ترسیدم که نکنه چیزی شده ولی هنوز مغزم خواب بود و فرمان نمی داد باید چیکار کنم
رفتم تمام اتاقا و سوراخهای خونه رو گشتم ولی نبود
دیگه خیلی ترسیدم
بهش زنگ زدم ولی وقتی صدای گوشیش رو از توی خونه شنیدم دیگه به مرز سکته رسیدم
روی مبل نشستم و داشتم فکر می کردم چیکار کنم ولی انگار مغزم علاقه ای به کمک نداشت
و فقط به در خونه خیره شدم
نمی دونم چقدر شاید نزدیک دوساعت به در خیره شدم
شاید داشتم خواب میدیدم که به در خیره شدم
نمی دونم
با صدای کوبیده شدن در بدنم لرزید و از بُعد خواب رها شدم
از راهرو صدای پا اومد و ا/ت رو دیدم که با یه استایل سیاه لش ساده خیس آب اومد تو
چترش رو تکون داد و به در تکیه اش داد
هنوز متوجه نگاه هام نشده بود و توی حال خودش بود
آروم توی تاریکی راه رفتم و رفتم پشتشو به شونه اش ضربه زدم
خیلی با آرامش به سمتم برگشت و با صدایی سرد و بی روح گفت: تهیونگ چرا بیداری؟
موهاش رو نوازش کردم و با گرمی جوابش رو دادم: کجا بودی ؟دیر وقته
+فقط یکم حالم گرفته بود و خوابم نمی برد ،زیاد پیش میاد شبا برم بیرون پیاده روی
_ا/ت خطر داره
+ برو بخواب تهیونگ
سر تکون دادم
و بردمش حموم وقتی ازم حوله خواست وقتی خواست حوله رو ازم بگیره متوجه زخم های بریدگی زیادی روی دستش شدم که عمدی به نظر میومد
ولی اهمیتی ندادم
نمی دونم چرا ولی فکر نمی کردم بهم مربوط باشه
زندگی خودشه
میوتونه هرکاری بکنه و من هیچ حقی برای مخالفت باهاش ندارم توی این زمینه ها
و به من هیچی ربطی نداره و هیچ تلاشی برای تغییر اون نمی کنم
حتی با اینکه روش کراشم
( بچه ها این نظرات و واکنش های تهیونگ یادتون بمونه بهتره)
ا/ت رفت آماده بشه
و منم رفتم بخوابم
نگاه های تهیونگ برام پر از معنا بود
هر کاری که می کنه می فهمم چی توی ذهنش می گذره و می دونم ازم خوشش میاد و چیزایی رو ازم فهمیده ولی به روش نمیاره
اون یه نقطه صفره و هیچ جهتی نداره ( بر خلاف تهیونگ پر تلاش خودمون)
و هیچ علاقه ای هم تغییر وضعیتش نداره
می دونم حتی شده یکمم
۹.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.