به نام خدا
به نام خدا
رئیس کیم
ویو ات.
سلام ات هستم همراه با داداشم توی سئول زندگی میکنم. وضع مالیموت بدک نیست داداشم همیشه کار میکنه تا من آب تو دلم تکون نخوره.
اما من با خودم گفتم نمیشه که داداشم اینهمه زحمت برای من بکشه و بهتره من هم یک کاری پیدا کنم
در حال حاضر داداشم خونه نیست . آماده شدم رفتم بیرون تا دنبال کار بگردم بعد از یک عالمه گشتن چشمم خورد به یک آگهی برای منشی بودن داخل شرکت کیم.
آدرس روی آگهی بود و راه افتادم به سمت شرکت فکر کنم منشی قدیمی همین امروز و فردا بره
رفتم داخل شرکت از بزرگ بودنش که حرف نزنم چند طبقه خیلی زیاد داشت که با نظر میرسید رئیس شرکت داخل آخرین طبقه باشه
بالاخره به طبقه آخر رسيدم و از به منشی گفتم گه برای آزمون استخدامی اومدم که منشی جدید شم
اونم من رو به اتاق رئیس شرکت راهنمایی کرد
در زدم بعد از اینکه اجازه ورود گرفتم وارد شدم چشمم خورد بهش که داشت چنتا برگه رو نگاه مینداخت
سلام کردم که تک نگاهی بهم انداخت و گفت(_علامت تهیونگ.+علامت ات)
_ برا چی اومدی اینجا(با لحن بسیار بسیار سرد)
+آقای کیم من برای آزمون استخدامی اومدم
_چه شغلی؟( سرد)
+منشی.
_خودت رو معرفی کن( سرد)
+ات هستم ۲۲سالمه هنرمندم
_اوکی استخدامی از همین الان شروع کن(سرد)
+چشم رئیس. /رفت بیرون/
ویو تهیونگ.
معلوم بود تا حالا داخل شرکت کار نکرده
خودم کاری باهات میکنم که بهت سخت بگذره تا پخته شی
رئیس کیم
ویو ات.
سلام ات هستم همراه با داداشم توی سئول زندگی میکنم. وضع مالیموت بدک نیست داداشم همیشه کار میکنه تا من آب تو دلم تکون نخوره.
اما من با خودم گفتم نمیشه که داداشم اینهمه زحمت برای من بکشه و بهتره من هم یک کاری پیدا کنم
در حال حاضر داداشم خونه نیست . آماده شدم رفتم بیرون تا دنبال کار بگردم بعد از یک عالمه گشتن چشمم خورد به یک آگهی برای منشی بودن داخل شرکت کیم.
آدرس روی آگهی بود و راه افتادم به سمت شرکت فکر کنم منشی قدیمی همین امروز و فردا بره
رفتم داخل شرکت از بزرگ بودنش که حرف نزنم چند طبقه خیلی زیاد داشت که با نظر میرسید رئیس شرکت داخل آخرین طبقه باشه
بالاخره به طبقه آخر رسيدم و از به منشی گفتم گه برای آزمون استخدامی اومدم که منشی جدید شم
اونم من رو به اتاق رئیس شرکت راهنمایی کرد
در زدم بعد از اینکه اجازه ورود گرفتم وارد شدم چشمم خورد بهش که داشت چنتا برگه رو نگاه مینداخت
سلام کردم که تک نگاهی بهم انداخت و گفت(_علامت تهیونگ.+علامت ات)
_ برا چی اومدی اینجا(با لحن بسیار بسیار سرد)
+آقای کیم من برای آزمون استخدامی اومدم
_چه شغلی؟( سرد)
+منشی.
_خودت رو معرفی کن( سرد)
+ات هستم ۲۲سالمه هنرمندم
_اوکی استخدامی از همین الان شروع کن(سرد)
+چشم رئیس. /رفت بیرون/
ویو تهیونگ.
معلوم بود تا حالا داخل شرکت کار نکرده
خودم کاری باهات میکنم که بهت سخت بگذره تا پخته شی
۱.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.