A paradise of memorypart
part¹³
جیمین: هیونا هق " گریه "
لیا: جیمین؟ چی شده برادرت چیکار باهاش کرده
جی هیون: یونگیییییییی چیکارش کردی " داد" اخی جیمین چرا گردنت اینطوریه " نگران"
جیمین: چرا داداشت هق انقدر داداشت هق وحشیه " گریه "
لیا: خداروشکر که رو استاد مین کراش نبودم
یونگی: دلم خواست هرکاری میخوان بکنم
ویوی یونگی
رفتم از پشت بغلش کردم
یونگی: ببخشید جیمینا " در گوشش"
جی هیون: چقدر وقت اینطوری عذابت داده
جیمین: نیم ساعت هق " گریه "
لیا: من نباید میومدم اینجا با این چیزایی که شنیدم دیگه ادم سابق نمیشم
یونگی: دهنتو سرویس میکنم اگه از هرچی اینجا دیدی و شنیدی بری بیرون حرف بزنی
بلندشم کردم و بردمش نشوندمش رو اپن
جیمین: خیلی هق وحشی ای " گریه "
رفتم موچی اوردم بهش دادم
یونگی: الان چی
موچیا رو گذاشت کنار و سرمو بغل کرد
جیمین: میبخشمت پیشه من
لیا: چه کیوتتتتتتتتتتتت
یونگی.: کوچولو
بوسیدمش
لیا: جیمین واقعا کوچولوعه
تفنگمو به سمتش گرفت و جیمینو با اون یکی دستم بغلش کردم ولی بوسه رو قطع نکردم
۳ مین بعد
یونگی: تو اجازه نداری جیمینو کوچولو صدا کنی
جیمین: من کوچولو نیستم
جی هیون: عزیزم لیا بیا بریم تو اتاق من مگه نه
لیا: هستی بدو جی هیون
رفتن تو اتاق جی هیون
یونگی: وایسا الان میام
جیمین دستمو گرفت
جیمین: نمیخواد
یونگی: حالت خوبه اوکی ای
جیمین: اره خوبم اوکیم که اره هستم نگا
یه موچی کرد تو دهنش و خورد
جیمین: اومممممممممممممم
یونگی: نکن
جیمین: چرا" دهن پر "
یونگی: انقدر مثل بچه ها پاهاتو تکون نده
جیمین: من بچه ی زقیه نیستم بچه ی تو که هستم نیستم؟
یونگی: هستی
جی هیون: یونگی بیا
رفتم تو اتاق جی هیون
یومگی: هوم
جی هیون: تا کی میخوای اذیتش بکنی؟ ما جفتمون میدونم تو جیمینو دوست نداری
یونگی: خب بدونید
لیا: هرچی بیشتر صبر کنی بیشتر وابستت میسه ازش جدا شو
یونگی: ایده بده پروفسور چطوری
جی هیون: بهش بگو بیا از هم جدا بشیم
یونگی: به همین راحتیام نیست
لیا: قلبش وسیره ی بازیت نیست مین تو داری ازارش میدی بهتره از پارک جیمین جدا بشی
یونگی: باشه بزار برم بهش بگم
به هر حال که نمیخواستم ازش جدا بشم من خودمم به اون لعنتی وابستم نمیشه جدا بشیم
از اتاق رفتم بیرون که دیدم نیست
یونگی: پارک جیمین
رفتم پیش موچیا و یه برگه دیدم
برگه: همچیو شنیدم ممنونم که قلبمو به بازی گرفتی مین یونگی
جی هیون: چی شده
یونگی: لعنت بهت من نمیخواستم ازش جدا بشم ممنونم که دو دستی زندگیمو خراب کردی جی هیون
جی هیون: من...... چرا نگفتی
یونگی: چون به تو ربطی نداشت که من اونو دوست دارم یا نه
لیا: خب تو گفت.....
یونگی: گفته بودم الان نگفتم که جی هیون برگرد پیش خانوادت دوستتم برم
جی هیون:
جیمین: هیونا هق " گریه "
لیا: جیمین؟ چی شده برادرت چیکار باهاش کرده
جی هیون: یونگیییییییی چیکارش کردی " داد" اخی جیمین چرا گردنت اینطوریه " نگران"
جیمین: چرا داداشت هق انقدر داداشت هق وحشیه " گریه "
لیا: خداروشکر که رو استاد مین کراش نبودم
یونگی: دلم خواست هرکاری میخوان بکنم
ویوی یونگی
رفتم از پشت بغلش کردم
یونگی: ببخشید جیمینا " در گوشش"
جی هیون: چقدر وقت اینطوری عذابت داده
جیمین: نیم ساعت هق " گریه "
لیا: من نباید میومدم اینجا با این چیزایی که شنیدم دیگه ادم سابق نمیشم
یونگی: دهنتو سرویس میکنم اگه از هرچی اینجا دیدی و شنیدی بری بیرون حرف بزنی
بلندشم کردم و بردمش نشوندمش رو اپن
جیمین: خیلی هق وحشی ای " گریه "
رفتم موچی اوردم بهش دادم
یونگی: الان چی
موچیا رو گذاشت کنار و سرمو بغل کرد
جیمین: میبخشمت پیشه من
لیا: چه کیوتتتتتتتتتتتت
یونگی.: کوچولو
بوسیدمش
لیا: جیمین واقعا کوچولوعه
تفنگمو به سمتش گرفت و جیمینو با اون یکی دستم بغلش کردم ولی بوسه رو قطع نکردم
۳ مین بعد
یونگی: تو اجازه نداری جیمینو کوچولو صدا کنی
جیمین: من کوچولو نیستم
جی هیون: عزیزم لیا بیا بریم تو اتاق من مگه نه
لیا: هستی بدو جی هیون
رفتن تو اتاق جی هیون
یونگی: وایسا الان میام
جیمین دستمو گرفت
جیمین: نمیخواد
یونگی: حالت خوبه اوکی ای
جیمین: اره خوبم اوکیم که اره هستم نگا
یه موچی کرد تو دهنش و خورد
جیمین: اومممممممممممممم
یونگی: نکن
جیمین: چرا" دهن پر "
یونگی: انقدر مثل بچه ها پاهاتو تکون نده
جیمین: من بچه ی زقیه نیستم بچه ی تو که هستم نیستم؟
یونگی: هستی
جی هیون: یونگی بیا
رفتم تو اتاق جی هیون
یومگی: هوم
جی هیون: تا کی میخوای اذیتش بکنی؟ ما جفتمون میدونم تو جیمینو دوست نداری
یونگی: خب بدونید
لیا: هرچی بیشتر صبر کنی بیشتر وابستت میسه ازش جدا شو
یونگی: ایده بده پروفسور چطوری
جی هیون: بهش بگو بیا از هم جدا بشیم
یونگی: به همین راحتیام نیست
لیا: قلبش وسیره ی بازیت نیست مین تو داری ازارش میدی بهتره از پارک جیمین جدا بشی
یونگی: باشه بزار برم بهش بگم
به هر حال که نمیخواستم ازش جدا بشم من خودمم به اون لعنتی وابستم نمیشه جدا بشیم
از اتاق رفتم بیرون که دیدم نیست
یونگی: پارک جیمین
رفتم پیش موچیا و یه برگه دیدم
برگه: همچیو شنیدم ممنونم که قلبمو به بازی گرفتی مین یونگی
جی هیون: چی شده
یونگی: لعنت بهت من نمیخواستم ازش جدا بشم ممنونم که دو دستی زندگیمو خراب کردی جی هیون
جی هیون: من...... چرا نگفتی
یونگی: چون به تو ربطی نداشت که من اونو دوست دارم یا نه
لیا: خب تو گفت.....
یونگی: گفته بودم الان نگفتم که جی هیون برگرد پیش خانوادت دوستتم برم
جی هیون:
۶.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.