رمان
💜عشق دوطرفه💜
《پارت ۳》
گوشیم زنگ خورد دیدم نیکا ارسلان: سلام به اجی خوشگلم
نیکا: سلام دادشی خوبی کجایی
ارسلان: خوبم اجی جونم
نیکا: کی میای تهران
ارسلان: دارم میام الان توی جاده ام
نیکا: واقعا
ارسلان: اره
نیکا: اخ جون مامان ارسلان داره میاد تهران
مامان ارسی: واقعا گوشی بده من ببینم الو ارسلان سلام خوبی
ارسلان: اره مامان جونم خوبم بابا خوبه خودت خوبی
مامان ارسی: اره ما خوبیم
ارسلان: من برم دیگه مامان خدافظ
مامان ارسی: خدافظ
متین: ارسلان اینجا نگر دار من برم ی چیزی بخرم برای نیکا
ارسلان: باشه
متین: ارسلان نیکا چه رنگی دوست داره
ارسلان: قرمز
متین: اوکی
رفتم توی ی فروشگاه ی مانتو قرمز گرفتم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم
ارسلان: چی گرفتی
متین: هیچی ی مانتو گرفتم
ارسلان: اوکی
پایان♡
《پارت ۳》
گوشیم زنگ خورد دیدم نیکا ارسلان: سلام به اجی خوشگلم
نیکا: سلام دادشی خوبی کجایی
ارسلان: خوبم اجی جونم
نیکا: کی میای تهران
ارسلان: دارم میام الان توی جاده ام
نیکا: واقعا
ارسلان: اره
نیکا: اخ جون مامان ارسلان داره میاد تهران
مامان ارسی: واقعا گوشی بده من ببینم الو ارسلان سلام خوبی
ارسلان: اره مامان جونم خوبم بابا خوبه خودت خوبی
مامان ارسی: اره ما خوبیم
ارسلان: من برم دیگه مامان خدافظ
مامان ارسی: خدافظ
متین: ارسلان اینجا نگر دار من برم ی چیزی بخرم برای نیکا
ارسلان: باشه
متین: ارسلان نیکا چه رنگی دوست داره
ارسلان: قرمز
متین: اوکی
رفتم توی ی فروشگاه ی مانتو قرمز گرفتم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم
ارسلان: چی گرفتی
متین: هیچی ی مانتو گرفتم
ارسلان: اوکی
پایان♡
۴۶.۶k
۱۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.