وقتی میری بار پارت ۱۱
عوعو عمو تند نرو اصن چرا یاید بهت جواب پس بدم ؟
*ویو کوک*
راست میگه اصن چرا باید بهم جواب پس بده ؟ ما برای منافع خودمون مجبور شدیم ازدواج کنیم اون برای این که از دست پدرش راحت شه و منم برای اینکه از دست سانا و البته پدرم راحت شم هر دومون دلایل خودمون و داشتیم و فقط برای رضاست دیگران این کارو کردیم و نه من و نه اون هیچ کدوممون نباید تو کار های هم دخالت کنیم ولی نمیدونم چرا همیشه برام مهمه رفت و اومدنش
*پایان ویو کوک* (کوک_ ا.ت+)
_ عه.. راست.ش چیزه گفتم پدرامون شک نکنن
+ولی اونا که اینجا نیستن
_ چیزه آخه شاید بپا گذاشتن برامون
+ وا خوبی؟ اصن من میرم شبم منتظرم نمون نمیدونم کی برمیگرم
_یعنی چی قبل ساعت ۹ خونه...
+ دوباره چت شد
_ آخه ساعت ۹ م.مخواستم در رو قفل کنم
+ ماکه هقچ وقت در رو قفل نمیکنیم
_ چ.چیزه آخه بادیگارد ها هم ممکنه بپای باباهاشون باشن
+ دیوونه شدی ؟ اونارو خودت استخدام کردی.. من زود تر میرم بلکه خودت با خودت خلوت کنی و حالت بهتر شه
* ا.ت ویو *
اصن معلوم نیست کوک چش شده ول یقشنگ معلوم بود با استرس حرف هاشو می زد ولی مهم نیست امروز رز و لیا همون دوتا بیشعور که منو تو این وضیعت قرار دادن قراره بیان دنبالم بریم بیرون اول میریم خونه ی رز بعدم میریم بار البته امروز رز قراره دوستپسرش رو توی اتاق وی ای پی بار نشونمون بده
بلند شدم رفتم حموم و خودم رو ارایش کردم و لباس هامم برداشتم که برم خونه ی رز بپوشم کلید ماشین رو ورداشتم رفتم پایین
*کوک ویو *
نمی دونم چرا ذهنمو درگیر کرده خیلی عصبی میشم وقتی میره بیرون و من نمیدونم با کی میر.... کوککک خودت و جم و جور کن ۹ ماه دیگه تو و اون جدا می شین و اینا همش الکیه این حس تو فقط سر هوس عه همین و بس و به تو هیچ ربطی نداره دوباره همون کوک سرد شو که هیچکس جراتش نداشت بهت بگه تو .. ولی وقتی میبینمش اصن نمیتونم بی حس باش..م..یهو ا.ت رو دیم که داره از پله ها میاد پایین خیلییی خوشگل... نه کوک اینکارو با خودت نکن اون فقط ارایش کرده
_ داری میری
+ اره
_ هر جایی میری با هر کی ام میری برام مهم نیست ولی سعی کن هر جا میری مست نکنی
+ وای اصن منو مست کردن چ امکان نداره اصن من بار نمیرم
_ دروغ خط قرمزمه
+ وا مگه من دارم دروغ می گم؟
_ گفتم بدونی حتی اگه بقال سر کوچه هم باشی برام مهمه که دروغ میگی یا نه
+ برو بابا من رفتم خدافظ
*ا.ت ویو*
راستش داشتم مث سگ دروغ می گفتم ولی ۱_به اون ربطی نداره ۲_اصن از کجا می خواد بفهمه استرات ماشین رو زدن و رفتم سمت خونه ی رز لیا هم رسیده بود
.............................................................................
راستش شرطا کامل نرسیده بود ولی مهم نیست
۱ لایک
۱ کامنت
*ویو کوک*
راست میگه اصن چرا باید بهم جواب پس بده ؟ ما برای منافع خودمون مجبور شدیم ازدواج کنیم اون برای این که از دست پدرش راحت شه و منم برای اینکه از دست سانا و البته پدرم راحت شم هر دومون دلایل خودمون و داشتیم و فقط برای رضاست دیگران این کارو کردیم و نه من و نه اون هیچ کدوممون نباید تو کار های هم دخالت کنیم ولی نمیدونم چرا همیشه برام مهمه رفت و اومدنش
*پایان ویو کوک* (کوک_ ا.ت+)
_ عه.. راست.ش چیزه گفتم پدرامون شک نکنن
+ولی اونا که اینجا نیستن
_ چیزه آخه شاید بپا گذاشتن برامون
+ وا خوبی؟ اصن من میرم شبم منتظرم نمون نمیدونم کی برمیگرم
_یعنی چی قبل ساعت ۹ خونه...
+ دوباره چت شد
_ آخه ساعت ۹ م.مخواستم در رو قفل کنم
+ ماکه هقچ وقت در رو قفل نمیکنیم
_ چ.چیزه آخه بادیگارد ها هم ممکنه بپای باباهاشون باشن
+ دیوونه شدی ؟ اونارو خودت استخدام کردی.. من زود تر میرم بلکه خودت با خودت خلوت کنی و حالت بهتر شه
* ا.ت ویو *
اصن معلوم نیست کوک چش شده ول یقشنگ معلوم بود با استرس حرف هاشو می زد ولی مهم نیست امروز رز و لیا همون دوتا بیشعور که منو تو این وضیعت قرار دادن قراره بیان دنبالم بریم بیرون اول میریم خونه ی رز بعدم میریم بار البته امروز رز قراره دوستپسرش رو توی اتاق وی ای پی بار نشونمون بده
بلند شدم رفتم حموم و خودم رو ارایش کردم و لباس هامم برداشتم که برم خونه ی رز بپوشم کلید ماشین رو ورداشتم رفتم پایین
*کوک ویو *
نمی دونم چرا ذهنمو درگیر کرده خیلی عصبی میشم وقتی میره بیرون و من نمیدونم با کی میر.... کوککک خودت و جم و جور کن ۹ ماه دیگه تو و اون جدا می شین و اینا همش الکیه این حس تو فقط سر هوس عه همین و بس و به تو هیچ ربطی نداره دوباره همون کوک سرد شو که هیچکس جراتش نداشت بهت بگه تو .. ولی وقتی میبینمش اصن نمیتونم بی حس باش..م..یهو ا.ت رو دیم که داره از پله ها میاد پایین خیلییی خوشگل... نه کوک اینکارو با خودت نکن اون فقط ارایش کرده
_ داری میری
+ اره
_ هر جایی میری با هر کی ام میری برام مهم نیست ولی سعی کن هر جا میری مست نکنی
+ وای اصن منو مست کردن چ امکان نداره اصن من بار نمیرم
_ دروغ خط قرمزمه
+ وا مگه من دارم دروغ می گم؟
_ گفتم بدونی حتی اگه بقال سر کوچه هم باشی برام مهمه که دروغ میگی یا نه
+ برو بابا من رفتم خدافظ
*ا.ت ویو*
راستش داشتم مث سگ دروغ می گفتم ولی ۱_به اون ربطی نداره ۲_اصن از کجا می خواد بفهمه استرات ماشین رو زدن و رفتم سمت خونه ی رز لیا هم رسیده بود
.............................................................................
راستش شرطا کامل نرسیده بود ولی مهم نیست
۱ لایک
۱ کامنت
۵.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.