رمان عشق حقیقی....پارت ۱
سلام من لوسی ام. یک دخترم که پیش مامان و ایام زندگی می کنم. راستی یه برادر هم دارم. اون ازم ۲ سال بزرگتره. ما تو یه مدرسه ایم. همه پسرا رو من کراش دارن و همه دخترا رو داداشم. ای وای یادم رفت اسم داداشمو بگم . اونم اسمش لویده. من چشام سبزه و موهام بوره و قدم کوتاهه. مثل اسلاید اول. داداشم چشاش آبیه و موهاش سیاهه و قدش بلنده. مثل اسلاید دوم. من امسال میرم دهم. داداشم هم میره دوازدهم.
خب الان که صبحه مامانمون داره صبحانه برامون آماده میکنه و منم دارم لباس میپوشم.
از زبان نویسنده: اونا لباساشونو پوشیدن و آماده شدن و باهم رفتن مدرسه.
از زبان لوسی: تو راه خیلی هارو دیدیم و همه بهمون سلام کردن چون محبوب ترین عضو های مدرسه ایم. داداشم کایجوعه و منم معاونشم.
از زبان نویسنده: اونا وقتی رسیدن مدرسه راهشونو عوض کردن و هرکدام رفت پی کلاس خودش. لوسی هم رفت جای همیشگیش یعنی ردیف اول نشست.
بریم به بخش لوید:
لوید:, بالاخره رسیدم کلاس و اونم رفت ردیف دوم نشست.
بریم به بخش لوسی:
ساکورا:(دوست صمیمی لوسی):سلام لوسی چان. خوبی؟ لوسی:ممنون خوبم. تو خوبی؟ ساکورا:آره منم خوبم. البته ساکورا هم مثل لوسی خاطر خواه زیاد داره ولی هیچ کدومشون رو کسی کراش نزدن.
حالا بریم به بخش لوید:
یوری(دوست صمیمی لوید): سلام لوید کون چطوری ؟
لوید :منم خوبم، توچطوری؟
یوری:منم خوبم. البته اینم بگم که یوری یکی از خاطر خواه های لوسیه ولی لوید خبر نداره.
یوری: راستش لوید یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
لوید:مثلاً چی؟
یوری:من لوسی رو دوست دار....
لوید داشت آب می خورد که آب رفت تو گلوش و سرفه کرد: واتتتت
بعدش یدونه سیلی گذاشت در گوش یوری.
لوید: ببین اگه دوباره در مورد خواهر من حرف بزنی قید این رفاقت ده ساله رو میزنم.
یوری:خب من حرف دلمو زدم.
لوید:دیگه نبینم حرف دلتو بزنی واسه من.
.........تامام..........
برای پارت بعدی ۳ تا لایک و ۲ تا کامنت
خب الان که صبحه مامانمون داره صبحانه برامون آماده میکنه و منم دارم لباس میپوشم.
از زبان نویسنده: اونا لباساشونو پوشیدن و آماده شدن و باهم رفتن مدرسه.
از زبان لوسی: تو راه خیلی هارو دیدیم و همه بهمون سلام کردن چون محبوب ترین عضو های مدرسه ایم. داداشم کایجوعه و منم معاونشم.
از زبان نویسنده: اونا وقتی رسیدن مدرسه راهشونو عوض کردن و هرکدام رفت پی کلاس خودش. لوسی هم رفت جای همیشگیش یعنی ردیف اول نشست.
بریم به بخش لوید:
لوید:, بالاخره رسیدم کلاس و اونم رفت ردیف دوم نشست.
بریم به بخش لوسی:
ساکورا:(دوست صمیمی لوسی):سلام لوسی چان. خوبی؟ لوسی:ممنون خوبم. تو خوبی؟ ساکورا:آره منم خوبم. البته ساکورا هم مثل لوسی خاطر خواه زیاد داره ولی هیچ کدومشون رو کسی کراش نزدن.
حالا بریم به بخش لوید:
یوری(دوست صمیمی لوید): سلام لوید کون چطوری ؟
لوید :منم خوبم، توچطوری؟
یوری:منم خوبم. البته اینم بگم که یوری یکی از خاطر خواه های لوسیه ولی لوید خبر نداره.
یوری: راستش لوید یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
لوید:مثلاً چی؟
یوری:من لوسی رو دوست دار....
لوید داشت آب می خورد که آب رفت تو گلوش و سرفه کرد: واتتتت
بعدش یدونه سیلی گذاشت در گوش یوری.
لوید: ببین اگه دوباره در مورد خواهر من حرف بزنی قید این رفاقت ده ساله رو میزنم.
یوری:خب من حرف دلمو زدم.
لوید:دیگه نبینم حرف دلتو بزنی واسه من.
.........تامام..........
برای پارت بعدی ۳ تا لایک و ۲ تا کامنت
۵۳۷
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.