تک پارتی هان:)
وقتی تصادف می کنی و میری تو کما و چند بار قلبت وایمیسته 🩶
لباس های مشکیشو پوشید و قدم هاشو به سمت بیمارستان داد. وقتی رسید. نفسی صدا دار کشید و وارد اتاق شد.
مثل هر روز وارد اتاقت شد. پرستار ها با ورود اون از اتاق خارج شدند.
هان کنارت نشست و نگاهی به صورت خوابیده ات کرد. اشک از چشماش جاری شد.
در حین گریه کردن گفت:عزیزم. لطفا چشم هاتو باز کن. می دونی که نمی تونم بدون تو زندگی کنم. الان دوماه شده که نیستی. ناگهان صدای دستگاه ضربان قلب قطع شد..
هان با نگرانی به دستگاه که دیگه خط صاف شده بود نگاه کرد.
با ترس و وحشت به بیرون رفت و با داد پرستار ها رو صدا زد.
از اتاقت خارج شد و شروع به گریه کردن کرد. اگه دیگه نتونی بیدار بشی چی؟
همون موقع پرستاری از اتاق خارج شد و گفت: نگران نباشید الان حالشون خوبه. می خواهید به ایشون سر بزنید؟
هان لبخندی زد و گفت: نه. ممنون. من میرم. اون باید خوب استراحت کنه.
لباس های مشکیشو پوشید و قدم هاشو به سمت بیمارستان داد. وقتی رسید. نفسی صدا دار کشید و وارد اتاق شد.
مثل هر روز وارد اتاقت شد. پرستار ها با ورود اون از اتاق خارج شدند.
هان کنارت نشست و نگاهی به صورت خوابیده ات کرد. اشک از چشماش جاری شد.
در حین گریه کردن گفت:عزیزم. لطفا چشم هاتو باز کن. می دونی که نمی تونم بدون تو زندگی کنم. الان دوماه شده که نیستی. ناگهان صدای دستگاه ضربان قلب قطع شد..
هان با نگرانی به دستگاه که دیگه خط صاف شده بود نگاه کرد.
با ترس و وحشت به بیرون رفت و با داد پرستار ها رو صدا زد.
از اتاقت خارج شد و شروع به گریه کردن کرد. اگه دیگه نتونی بیدار بشی چی؟
همون موقع پرستاری از اتاق خارج شد و گفت: نگران نباشید الان حالشون خوبه. می خواهید به ایشون سر بزنید؟
هان لبخندی زد و گفت: نه. ممنون. من میرم. اون باید خوب استراحت کنه.
۶.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.