پارت 21
که دیدم داداشم داشت مشروب می خورد و مست می کرد در اتاق رو بستم و به سمتت دوستم رفتم
که دیدم داشت اماده. می شد گفت. من باید برم فعلا باهاش خداحافظی کردم. و رفت وقتی برگشتم داداشم با چشم های قرمز و یه اسلحه دستش بود
گفتم. اون اسلحه چیه
با صدای بلند گفت. می خوام اون حروم زاده رو بکشم
گفتم کیه. اون داداشی
گفت. اون نگار لعنتی. ،. زنش ،،،.
به من خیانت کرده باید بکشمش
بزور جلوش گرفتم و گفتم. داداشی توروخدا هیچی نگو باشه. اون لیاقت تورو نداشت داداش
بزور اسلحه رو از دستش گرفتم و گفتم
به جون من هیچی نگو. بخاطر مامان
اسلحه رو به سمتی پرت کرد و روی مبل نشست
یه لیوان. آب. بهش دادم که دستمو گرفت
که دیدم داشت اماده. می شد گفت. من باید برم فعلا باهاش خداحافظی کردم. و رفت وقتی برگشتم داداشم با چشم های قرمز و یه اسلحه دستش بود
گفتم. اون اسلحه چیه
با صدای بلند گفت. می خوام اون حروم زاده رو بکشم
گفتم کیه. اون داداشی
گفت. اون نگار لعنتی. ،. زنش ،،،.
به من خیانت کرده باید بکشمش
بزور جلوش گرفتم و گفتم. داداشی توروخدا هیچی نگو باشه. اون لیاقت تورو نداشت داداش
بزور اسلحه رو از دستش گرفتم و گفتم
به جون من هیچی نگو. بخاطر مامان
اسلحه رو به سمتی پرت کرد و روی مبل نشست
یه لیوان. آب. بهش دادم که دستمو گرفت
۶.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.