گویند مردی دو دختر داشت
گویند مردی دو دختر داشت
یکی را به کشاورز و دیگری را به کوزه گر شوهر داد
بعد از مدتی همسر مرد درخواست کرد که مرد به خانه دامادان رفته و جویایه احوال دختران شود
مرد به خانه داماد کشاورز رفت از دختر جویایه احوال شد
دختر گفت زمین را شخم زده بذر پاشی کرده ایم و منتظر باران
اگر باران بیایید خوب است و اگر نیایید بدبخت میشویم
پیرمرد به خانه داماد کوزه گر رفت جویایه احوال انان شد
دخترش گفت مقدار زیادی کوزه ساختیم و در زیر افتاب چیده ایم تا خشک شود
اگر هوا افتابی باشد خوب است و اگر باران ببارد بدبخت میشویم
مرد غمگین به خانه امد و همسرش جویایه احوال شد
گفت چه باران بیایید و چه نیایید ما بدبخت میشویم
حکایت امروز ما مردمه چه اصلاح طلب بیاد و چه اصول گرا
بدبخت ماییم
یکی را به کشاورز و دیگری را به کوزه گر شوهر داد
بعد از مدتی همسر مرد درخواست کرد که مرد به خانه دامادان رفته و جویایه احوال دختران شود
مرد به خانه داماد کشاورز رفت از دختر جویایه احوال شد
دختر گفت زمین را شخم زده بذر پاشی کرده ایم و منتظر باران
اگر باران بیایید خوب است و اگر نیایید بدبخت میشویم
پیرمرد به خانه داماد کوزه گر رفت جویایه احوال انان شد
دخترش گفت مقدار زیادی کوزه ساختیم و در زیر افتاب چیده ایم تا خشک شود
اگر هوا افتابی باشد خوب است و اگر باران ببارد بدبخت میشویم
مرد غمگین به خانه امد و همسرش جویایه احوال شد
گفت چه باران بیایید و چه نیایید ما بدبخت میشویم
حکایت امروز ما مردمه چه اصلاح طلب بیاد و چه اصول گرا
بدبخت ماییم
۱.۲k
۱۱ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.