✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎⁷⁸

فردای آن روز:
+خب آماده ای
_اوهوم
+همه چیزو برداشتی
_آره...
+خوبی.....چرا ناراحتی
_ناراحت نیستم ...فقط میترسم دوباره همه چی خراب شه..و پشیمون...
+قرار نیست اینجوری بشه...نمیزارم دیگه نمیزارم هر چیزی تو رو از من جدا کنه
_......(لبخند)
چن ساعت بعد:
دوباره برگشتم به این خونه...از اینجا خوشم میاد چون زندگیمو تغییر داد باعث شد که خودمم تغییر کنم...من اینجا عاشقش شدم و همینجا از احساسم گذشتم و ولش کردم....امید وارم دیگه اتفاقی نیوفته و از اینکه برگشتم پشیمون نشم...
+ا/ت کجایی صد دفعه صدات کردم
_....ها ببخشید خستم میرم یکم بخوابم
چند ساعت بعد تر:
+ا/ت....پاشو..خیلی خوابیدی
_..............
+ا/ت هوا داره تاریک میشه پاشو
_.....چی‌..چرا بیدارم نکردی
+دلم نیومد....پاشو بریم یه چیزی بخوریم
نودل درست کردیم و شروع کردیم به خوردن
_الان این ناهاره یا شام(خنده)
+نمیدونم(خنده)
••••••••••••••••••••••
_خب چیکار کنیم
+نمیدونم
_فیلم ببینیم‌
+آره الان میزارم
(درحال تماشای فیلم)
_نباید اینکارو میکرد باید سریع میزد تو دهنش
+.............
_حواست هس
+اهوممم
_چیه.....چرا اینجوری نگاه میکنی
+چجوریی
رفتم جلو و خم شدم نزدیک صورتش
+لبای تو رو به فیلم ترجیح میدم...