هوای بارونی
هوای بارونی
پارت6
از دید اکوتاگاوا:
+تو به من علاقه داری، ها؟
چطور تونست بفهمه؟
_آ.. آ... آره
بالاخره بهش اعتراف کردم
_آره.... چون بهت علاقه دارم❤
هنوزم داشتم عرق میکردم🥵
آتسوشی هی لباش رو به لبام نزدیک تر میکرد
ولی یهویی رفت عقب
گفت:ببخشید اگه عذابت دادم، تنها راه اعترافت همین بود
_............
قهومونو تموم کردیم و برگشتیم دفتر آژانس
ولی چیزی به کسی نگفتیم
از اونجایی که من نمیتونستم برگردم پیش مافیای بندر
امشب پیش آتسوشی میموندم
وقتی رفتیم تو اتاق آتسوشی
من هنوز سرخ بودم
از اونجایی که خیلی کثیف بودم، کتم و لباسامو گذاشتم لباس شویی و رفتم دوش گرفتم 🚿و آتسوشی هم مشغول پختن شام شد🍲
وقت اومدم بیرون، موهامو سشوار کردم و رفتم سر میز غذا خوری نشستم
که آتسوشی با نودل و سوشی اومد نشست🍜🍙
غذامونو خوردیم و برای خاب آماده شدیم😴
من بعد حمومم یه تیشرت مشکی با یه شلوار راحت پوشیده بودم
آتسوشی رفت لباس خابشو بپوشه
از دید آتسوشی:
وقتی لباس خابمو پوشیدم رفتم تو تراس پیش اکوتاگاوا
داشت رعدو برق میزد⛈️
بهش گفتم:کی بهم علاقه پیدا کردی؟
سرخ شد:ا.. از... از وقتی.... ازم دفاع کردی
بهش گفتم:وقتی توی پناه گاه بغلم کردی یه حس خاصی بهم دست داد، فک کنم علاقه بود❤
از دید اکوتاگاوا:
شاخ درآوردم😲
ینی اونم بهم علاقه داشته؟
بعد از این مکالمه رفتیم تو تخت
آتسوشی زود خابش برد
ولی من تو فکر بودم
میخاستم ببوسمش ولی نه.....
نباید همچین کاری رو بدون اجازش انجام میدادم
پس پیشونیش رو بوسیدم و خابیدم
پارت7یکم دیگه🍡🧁
پارت6
از دید اکوتاگاوا:
+تو به من علاقه داری، ها؟
چطور تونست بفهمه؟
_آ.. آ... آره
بالاخره بهش اعتراف کردم
_آره.... چون بهت علاقه دارم❤
هنوزم داشتم عرق میکردم🥵
آتسوشی هی لباش رو به لبام نزدیک تر میکرد
ولی یهویی رفت عقب
گفت:ببخشید اگه عذابت دادم، تنها راه اعترافت همین بود
_............
قهومونو تموم کردیم و برگشتیم دفتر آژانس
ولی چیزی به کسی نگفتیم
از اونجایی که من نمیتونستم برگردم پیش مافیای بندر
امشب پیش آتسوشی میموندم
وقتی رفتیم تو اتاق آتسوشی
من هنوز سرخ بودم
از اونجایی که خیلی کثیف بودم، کتم و لباسامو گذاشتم لباس شویی و رفتم دوش گرفتم 🚿و آتسوشی هم مشغول پختن شام شد🍲
وقت اومدم بیرون، موهامو سشوار کردم و رفتم سر میز غذا خوری نشستم
که آتسوشی با نودل و سوشی اومد نشست🍜🍙
غذامونو خوردیم و برای خاب آماده شدیم😴
من بعد حمومم یه تیشرت مشکی با یه شلوار راحت پوشیده بودم
آتسوشی رفت لباس خابشو بپوشه
از دید آتسوشی:
وقتی لباس خابمو پوشیدم رفتم تو تراس پیش اکوتاگاوا
داشت رعدو برق میزد⛈️
بهش گفتم:کی بهم علاقه پیدا کردی؟
سرخ شد:ا.. از... از وقتی.... ازم دفاع کردی
بهش گفتم:وقتی توی پناه گاه بغلم کردی یه حس خاصی بهم دست داد، فک کنم علاقه بود❤
از دید اکوتاگاوا:
شاخ درآوردم😲
ینی اونم بهم علاقه داشته؟
بعد از این مکالمه رفتیم تو تخت
آتسوشی زود خابش برد
ولی من تو فکر بودم
میخاستم ببوسمش ولی نه.....
نباید همچین کاری رو بدون اجازش انجام میدادم
پس پیشونیش رو بوسیدم و خابیدم
پارت7یکم دیگه🍡🧁
۱.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.