part8(psycho lover)
از زبان ا/ت
روی تختم بودم و سرم توی بالشتم بود و گریه می کردم که در اتاق باز شد کارینا بود نمیخواستم ببینه گریه می کنم پس سریع اشکامو پاک کردم ولی متوجه شد و سریع به سمتم اومد و دستامو گرفت گفت: ا/ت چی شده ؟ارباب چیزی بهت گفته؟ گریه هام اوج گرفتن محکم بغلش کردم و گفتم: کارینا من بچه ی کانگ سوجون نبودم ... الان میفهمم چرا با من مثل خدمتکارش رفتار می کرد الان میفهمم چرا خواهر و برادرام برام قلدری می کردن اون کسی بوده که منو توی ۲ سالگی دزدیده و خانوادمو کشته
حرفای زیادی توی دلم بود که میخواستم بگم بلاخره یکی رو پیدا کرده بودم که درکم میکرد همه چیزو برای کارینا گفتم معلوم بود ناراحت شده بود که دستش رو گذاشت روی گونم و اشکامو پاک کرد و گفت: ا/ت...من همیشه پیشتم دیگه کسی نمیتونه آزاری بهت برسونه دیگه گریه نکن خواهرم
جوری که میگفت خواهرم بیشتر گریه می کردم چی میشد اگه خواهر و برادرای ناتنیم هم اینجوری باهام خوب بودن؟چی میشد اگه منم آدم حساب میکردن کارینا گفت: ای بابا میگم گریه نکن حیف اون چشمای خوشگلت نیست؟ بسه ا/ت فردا چشمات پف می کنه بعدشم می سوزه هنوز یه روز نشده بود ولی کارینا جوری رفتار می کرد که انگار واقعا خواهر بودیم چطوری انقد به فکر من بود اشکام رو پاک کردم و گفتم: ممنونم که پیشمی بعدش محکم بغلش کردم که کارینا گفت: یا خدا چقد زورت زیاده ا/ت داری خفم می کنیی خندیدم و ازش جدا شدم که گفت : بیا باهم خوش بگذرونیم تا کمی حالت خوب بشه
من حوصله نداشتم ولی دستامو محکم گرفت و منو به دنبال خودش می کشوند رفتیم توی حیاط عمارت نزدیک استخرش بودیم که منو هلم داد توی آب خوشبختانه عمقش کم بود چون من شنا بلد نیستم سرمو از آب بیرون آوردم و گفتم :کاریناااا. اونم می خندید و هیچی نمیگفت از اب بیرون اومدم و دوباره خودمو انداختم توی آب اما این دفعه کارینا هم با خودم انداختم توی آب حالا تا دو ساعت بعدش آب بازی می کردیم که یکی از خدمت کارا با نگرانی اومد سمتمون و گفت: خانما ارباب خیلی عصبی هستن میخوان که شما رو ببین
روی تختم بودم و سرم توی بالشتم بود و گریه می کردم که در اتاق باز شد کارینا بود نمیخواستم ببینه گریه می کنم پس سریع اشکامو پاک کردم ولی متوجه شد و سریع به سمتم اومد و دستامو گرفت گفت: ا/ت چی شده ؟ارباب چیزی بهت گفته؟ گریه هام اوج گرفتن محکم بغلش کردم و گفتم: کارینا من بچه ی کانگ سوجون نبودم ... الان میفهمم چرا با من مثل خدمتکارش رفتار می کرد الان میفهمم چرا خواهر و برادرام برام قلدری می کردن اون کسی بوده که منو توی ۲ سالگی دزدیده و خانوادمو کشته
حرفای زیادی توی دلم بود که میخواستم بگم بلاخره یکی رو پیدا کرده بودم که درکم میکرد همه چیزو برای کارینا گفتم معلوم بود ناراحت شده بود که دستش رو گذاشت روی گونم و اشکامو پاک کرد و گفت: ا/ت...من همیشه پیشتم دیگه کسی نمیتونه آزاری بهت برسونه دیگه گریه نکن خواهرم
جوری که میگفت خواهرم بیشتر گریه می کردم چی میشد اگه خواهر و برادرای ناتنیم هم اینجوری باهام خوب بودن؟چی میشد اگه منم آدم حساب میکردن کارینا گفت: ای بابا میگم گریه نکن حیف اون چشمای خوشگلت نیست؟ بسه ا/ت فردا چشمات پف می کنه بعدشم می سوزه هنوز یه روز نشده بود ولی کارینا جوری رفتار می کرد که انگار واقعا خواهر بودیم چطوری انقد به فکر من بود اشکام رو پاک کردم و گفتم: ممنونم که پیشمی بعدش محکم بغلش کردم که کارینا گفت: یا خدا چقد زورت زیاده ا/ت داری خفم می کنیی خندیدم و ازش جدا شدم که گفت : بیا باهم خوش بگذرونیم تا کمی حالت خوب بشه
من حوصله نداشتم ولی دستامو محکم گرفت و منو به دنبال خودش می کشوند رفتیم توی حیاط عمارت نزدیک استخرش بودیم که منو هلم داد توی آب خوشبختانه عمقش کم بود چون من شنا بلد نیستم سرمو از آب بیرون آوردم و گفتم :کاریناااا. اونم می خندید و هیچی نمیگفت از اب بیرون اومدم و دوباره خودمو انداختم توی آب اما این دفعه کارینا هم با خودم انداختم توی آب حالا تا دو ساعت بعدش آب بازی می کردیم که یکی از خدمت کارا با نگرانی اومد سمتمون و گفت: خانما ارباب خیلی عصبی هستن میخوان که شما رو ببین
۱۶.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.