پارت هفت
کوک: ( خنده کیوتی)
من برم بیام
ات : باش برو
کوک ویو: رفتم صورتم رو شستم و یه لباس جذابی پوشیدم و رفتم پیش ات
ات: اوو میو میو عوض میشه
کوک: 😎
ات ویو: بعد با کوک نشستیم و باهم درد و دل کردیم
ات : کوک
کوک: جون مممم
ات : من خیلی دوست دارن
کوک: واقعا
ات: اره
کوک: من خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم
ات ویو: بعد دیدم کوک جلوم زانو زد
کوک : ات دوست داری برای همیشه باهم باشیم
ات : بلههههههه
کوک ویو : بعد همدیگه رو بغل کردیم لباش رو سطحی بوسیدم و کولش کردم و بردمش اتاق انداختمش تو تخت و روش خیمه زدم............... 🤭😈😈( هر کسی قسمت وانشات رو میخواد فقط بیاد به پی وی اگه تو کامنت ها بگید نمیتونم بفرستم)
ات: کوک دلم درد میکنه( گریه)
کوک ویو: بردمش حموم و گذاشتمش تو وان و اب گرم رو باز کردم وزیر دلشو ماساژ دادن بعد یه ربع اومدیم بیرون وکمکش کردم لباساش رو بپوشه بعد باهم خوابیدیم
______________________________٫___________________
2 ماه بعد
کوک ویو: تولد ات بود همه جا رو تزیین کرده بودم تا سوپرایزش کنم و ( ات حاملست) رفتم اتاقش و بیدارش کردم
ات ویو : بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباش صورتی باز پوشیدم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم ارایش لایت کردم و رفتم پایین دیدم کوک داره با لبخند بهم نگا میکنه
کوک: بلاخره اومدی
ات: اره بانی
کوک دستاش رو گذاشت رو چشمام و بعد دستاش رو برداشت و همه گفتن سوپرایز
ات: مرسی عشقممم
بعد کیک رو اوردن شمع هارو فوت کردم که یهو چراغ ها خاموش شد و صدای تفنگ اومد و همه جیغ کشیدن
کوک ویو : بعد چند دقیقه دیدم چراغ ها روشن شد ولی ات نبود
کوک: اتتتتتتتت
کوک: لعنتی نکنه دزدیدنش
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بعد 7 ماه :
ات انگار اب شده رفته زمین و کوک هم تو این هفت ماه فقط دنبال ات میگشت
ادامه دارد....
ساری که کم بود
من برم بیام
ات : باش برو
کوک ویو: رفتم صورتم رو شستم و یه لباس جذابی پوشیدم و رفتم پیش ات
ات: اوو میو میو عوض میشه
کوک: 😎
ات ویو: بعد با کوک نشستیم و باهم درد و دل کردیم
ات : کوک
کوک: جون مممم
ات : من خیلی دوست دارن
کوک: واقعا
ات: اره
کوک: من خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم
ات ویو: بعد دیدم کوک جلوم زانو زد
کوک : ات دوست داری برای همیشه باهم باشیم
ات : بلههههههه
کوک ویو : بعد همدیگه رو بغل کردیم لباش رو سطحی بوسیدم و کولش کردم و بردمش اتاق انداختمش تو تخت و روش خیمه زدم............... 🤭😈😈( هر کسی قسمت وانشات رو میخواد فقط بیاد به پی وی اگه تو کامنت ها بگید نمیتونم بفرستم)
ات: کوک دلم درد میکنه( گریه)
کوک ویو: بردمش حموم و گذاشتمش تو وان و اب گرم رو باز کردم وزیر دلشو ماساژ دادن بعد یه ربع اومدیم بیرون وکمکش کردم لباساش رو بپوشه بعد باهم خوابیدیم
______________________________٫___________________
2 ماه بعد
کوک ویو: تولد ات بود همه جا رو تزیین کرده بودم تا سوپرایزش کنم و ( ات حاملست) رفتم اتاقش و بیدارش کردم
ات ویو : بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباش صورتی باز پوشیدم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم ارایش لایت کردم و رفتم پایین دیدم کوک داره با لبخند بهم نگا میکنه
کوک: بلاخره اومدی
ات: اره بانی
کوک دستاش رو گذاشت رو چشمام و بعد دستاش رو برداشت و همه گفتن سوپرایز
ات: مرسی عشقممم
بعد کیک رو اوردن شمع هارو فوت کردم که یهو چراغ ها خاموش شد و صدای تفنگ اومد و همه جیغ کشیدن
کوک ویو : بعد چند دقیقه دیدم چراغ ها روشن شد ولی ات نبود
کوک: اتتتتتتتت
کوک: لعنتی نکنه دزدیدنش
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بعد 7 ماه :
ات انگار اب شده رفته زمین و کوک هم تو این هفت ماه فقط دنبال ات میگشت
ادامه دارد....
ساری که کم بود
۷۶.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.