گس لایتر/پارت ۷۰
اسلاید بعد: جونگکوک
از زبان جونگکوک:
وقتی ازش فاصله گرفتم توی صورتش اشتیاق رو میدیدم... با اینکه این برای من به وضوح مشخص بود ولی چیز دیگه از زبونش شنیدم!...
بورام: برای تصمیم گیری این همه نیاز به فکر کردن داشتی؟... یعنی به رفتن هم فکر کردی؟
جونگکوک: قبلا هم بهت گفتم که نمیتونم احساساتمو تجزیه تحلیل کنم... داشتم فکر میکردم تا مطمئن بشم این حسی که نسبت بهت تو قلبمه علاقس... نه فقط تحسین... یا جلب توجه
بورام: جئون جونگکوک... همیشه غافلگیرم میکنی
جونگکوک: ....
میتونیم بریم؟
بورام: بریم...
از زبان نویسنده :
بورام حقیقتا مثل بایول نبود...به معنی تمام رفتارها... تمام واژه هایی که از دهن جونگکوک خارج میشد، توجه میکرد... اما بایول اگه بود... همش رو عشق ترجمه میکرد... به تمام کلمات و جملات و حرکات جونگکوکش عشق میگفت...
بعد از ساعاتی که جونگکوک و بورام برای صرف شام باهم گذروندن به اتاقاشون برگشتن... بورام میخواست وارد اتاقش بشه... جونگکوک بهش شب بخیر گفت... بورام با تعجب پرسید: شب بخیر؟ مگه نمیای پیش من؟...
جونگکوک لبخندی زد و گفت: یکم کار دارم... باید با ایل دونگ صحبت کنم کمک نیاز داره... اگه خیلی دیر نشد میام پیشت...
بورام: باشه...
جونگکوک لبخند پررنگ تری زد و دست تکون داد...
بورام داخل رفت... وقتی رفت جونگکوک به مسیج متیو بلانکو جواب داد... "دارم میام"
از زبان جونگکوک: بی فوت وقت به سمت محل تعیین شده برای قرار با بلانکو رفتم... توی هتل خودش قرار گذاشته بود... به محل قرار که رسیدم به سمتش اتاقش راهنماییم کردن... در زدم که خود بلانکو در رو باز کرد و داخل رفتم... و روی صندلی ای که تعارفم کرد نشستم
-خب... آقای جئون... گفتین حرفای دیگه ای هم دارین
جونگکوک: بله...
لازمه بدونین که من توی شرکت ایم سمتی ندارم
-ندارین؟ منو دست انداختین آقا؟
جونگکوک: خیر... من داماد آقای ایم هستم و مسلما میتونم بطور غیر مستقیم اونجا دست داشته باشم... ولی میخوام از این حالت درش بیارم و مستقیما توی شرکت حضور داشته باشم
-خب؟
جونگکوک: ازتون میخوام برای ایم داجونگ شرط بذارین و بگین که بشرطی با شرکتشون قرارداد میبندین که من رو یعنی جئون جونگکوک در شرکت جزو سهامداران باشم...
بلانکو خندید و گفت: اونوقت این چه سودی برای من داره؟ چرا باید همچین شرطی بزارم؟
جونگکوک: اینطوری من به جز سودی که قراره به شرکت شما برسه... سودی رو هم جداگونه به شخص شما اختصاص میدم و کسی هم ازش باخبر نمیشه... یعنی سودی که از شرکت ایم بدست بیارم ۳۰ درصدش رو به حساب شخصی شما واریز میکنم... نه هیئت مدیره شرکت شما متوجهش میشه و نه هیچکس دیگه... یه قرارداد خصوصی بین ما دونفر!
- پیشنهاد وسوسه کننده ایه! ولی شما چطور تضمین میکنین که این سود رو مرتب به من بدین؟
از زبان جونگکوک:
وقتی ازش فاصله گرفتم توی صورتش اشتیاق رو میدیدم... با اینکه این برای من به وضوح مشخص بود ولی چیز دیگه از زبونش شنیدم!...
بورام: برای تصمیم گیری این همه نیاز به فکر کردن داشتی؟... یعنی به رفتن هم فکر کردی؟
جونگکوک: قبلا هم بهت گفتم که نمیتونم احساساتمو تجزیه تحلیل کنم... داشتم فکر میکردم تا مطمئن بشم این حسی که نسبت بهت تو قلبمه علاقس... نه فقط تحسین... یا جلب توجه
بورام: جئون جونگکوک... همیشه غافلگیرم میکنی
جونگکوک: ....
میتونیم بریم؟
بورام: بریم...
از زبان نویسنده :
بورام حقیقتا مثل بایول نبود...به معنی تمام رفتارها... تمام واژه هایی که از دهن جونگکوک خارج میشد، توجه میکرد... اما بایول اگه بود... همش رو عشق ترجمه میکرد... به تمام کلمات و جملات و حرکات جونگکوکش عشق میگفت...
بعد از ساعاتی که جونگکوک و بورام برای صرف شام باهم گذروندن به اتاقاشون برگشتن... بورام میخواست وارد اتاقش بشه... جونگکوک بهش شب بخیر گفت... بورام با تعجب پرسید: شب بخیر؟ مگه نمیای پیش من؟...
جونگکوک لبخندی زد و گفت: یکم کار دارم... باید با ایل دونگ صحبت کنم کمک نیاز داره... اگه خیلی دیر نشد میام پیشت...
بورام: باشه...
جونگکوک لبخند پررنگ تری زد و دست تکون داد...
بورام داخل رفت... وقتی رفت جونگکوک به مسیج متیو بلانکو جواب داد... "دارم میام"
از زبان جونگکوک: بی فوت وقت به سمت محل تعیین شده برای قرار با بلانکو رفتم... توی هتل خودش قرار گذاشته بود... به محل قرار که رسیدم به سمتش اتاقش راهنماییم کردن... در زدم که خود بلانکو در رو باز کرد و داخل رفتم... و روی صندلی ای که تعارفم کرد نشستم
-خب... آقای جئون... گفتین حرفای دیگه ای هم دارین
جونگکوک: بله...
لازمه بدونین که من توی شرکت ایم سمتی ندارم
-ندارین؟ منو دست انداختین آقا؟
جونگکوک: خیر... من داماد آقای ایم هستم و مسلما میتونم بطور غیر مستقیم اونجا دست داشته باشم... ولی میخوام از این حالت درش بیارم و مستقیما توی شرکت حضور داشته باشم
-خب؟
جونگکوک: ازتون میخوام برای ایم داجونگ شرط بذارین و بگین که بشرطی با شرکتشون قرارداد میبندین که من رو یعنی جئون جونگکوک در شرکت جزو سهامداران باشم...
بلانکو خندید و گفت: اونوقت این چه سودی برای من داره؟ چرا باید همچین شرطی بزارم؟
جونگکوک: اینطوری من به جز سودی که قراره به شرکت شما برسه... سودی رو هم جداگونه به شخص شما اختصاص میدم و کسی هم ازش باخبر نمیشه... یعنی سودی که از شرکت ایم بدست بیارم ۳۰ درصدش رو به حساب شخصی شما واریز میکنم... نه هیئت مدیره شرکت شما متوجهش میشه و نه هیچکس دیگه... یه قرارداد خصوصی بین ما دونفر!
- پیشنهاد وسوسه کننده ایه! ولی شما چطور تضمین میکنین که این سود رو مرتب به من بدین؟
۱۵.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.