تصورات سهون غمگین
داشتی مثل هرروز به سمت بیمارستان میرفتی بی روح سرد بدون هیچ احساسی خیلی وقت بود احساساتم مرده بودن اونی که رفت احساساتم و قلبم رو با خودش برد بدون خداحافظی رفت 😏همیشه همینه من هیچ وقت اعتماد نمیکردم وابسته نمیشدم من یع دختر مغرور بودم ولی یه چیز مسخره به نام عشق کم کم سه سال پیش رفت زیر پوستم و قلقلکم داد 😏خط قرمزم رو شکستم بخاطر اون عوضی نامرد اونی که خیلی راحت گفت تورو بخاطر فراموش کردن اون هرزه میخواستم و الان اون دختره اشغال برگشته و من باید برم متاسفم ا/ت .😒😏😏
همین و گفت و گورش رو گم کرد ازش متنفرم و انتقامم رو میگیرم.من اسیب ندیدم اره من بزرگ تر شدم تجربه کردم قوی تر شدم عاقل تر شدم سنگ شدم مغرورترین شدم و بهترین ورژن خودمم الان من کیم ا/ت بهترین جراح قلب و عروق جهانم 😏 اره
رسیدم به بیمارستان سویچ ماشین رو دادم به نگهبان و داخل شدم جواب سلام و احترام خارو با تکون دادن سر میدادم و قدم های بلند و سریعی رو به سمت اتاقم برمیداشتم.امروز قرار بود یه گروه خواننده بیان اینجا و در کنار رئیس بیمارستان نهار بخورن و منم معاون بیمارستان و رئیس بخش قلبم باید شرکت کنم .بالاخره وقت ناهار شد و منم رفتم برای ناهار اون گروه اکسو بودن خوب میشناختمشون همهگی رو ولی به روی خودم نیوردم خیلی جا خوردن منو دیدن ولی من با جدیت همیشگیم باهاشون دست دادم و خوش امد گفتم نگاه حسرت بار اوه سهون رو کاملا احساس میکردم من بهتر از هر کسی میشناسمش 😏😒
بعد مراسم که همش نگاه اون روی من بود هرکس داشت میرفت پی کارش که طبق پیشبینیم سهون منو صدا زد حتی برنگشتم سمتش میدونستم چقدر عصبانیه ولی باید بدتر از این میشد .
سهون:خانم کیم.میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم.
ا/ت:نه شما اونقدر ارزش ندارید که بتونید وقتم رو بگیرید جناب اوه ...سهون😌😒😏😏
درسته اون باید حسش میکرد با همه وجود درد رو باید حس میکرد من خیلی سریع ماشینم شدم و رفتم و برای یک شب با ارامش خوابیدم
همین و گفت و گورش رو گم کرد ازش متنفرم و انتقامم رو میگیرم.من اسیب ندیدم اره من بزرگ تر شدم تجربه کردم قوی تر شدم عاقل تر شدم سنگ شدم مغرورترین شدم و بهترین ورژن خودمم الان من کیم ا/ت بهترین جراح قلب و عروق جهانم 😏 اره
رسیدم به بیمارستان سویچ ماشین رو دادم به نگهبان و داخل شدم جواب سلام و احترام خارو با تکون دادن سر میدادم و قدم های بلند و سریعی رو به سمت اتاقم برمیداشتم.امروز قرار بود یه گروه خواننده بیان اینجا و در کنار رئیس بیمارستان نهار بخورن و منم معاون بیمارستان و رئیس بخش قلبم باید شرکت کنم .بالاخره وقت ناهار شد و منم رفتم برای ناهار اون گروه اکسو بودن خوب میشناختمشون همهگی رو ولی به روی خودم نیوردم خیلی جا خوردن منو دیدن ولی من با جدیت همیشگیم باهاشون دست دادم و خوش امد گفتم نگاه حسرت بار اوه سهون رو کاملا احساس میکردم من بهتر از هر کسی میشناسمش 😏😒
بعد مراسم که همش نگاه اون روی من بود هرکس داشت میرفت پی کارش که طبق پیشبینیم سهون منو صدا زد حتی برنگشتم سمتش میدونستم چقدر عصبانیه ولی باید بدتر از این میشد .
سهون:خانم کیم.میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم.
ا/ت:نه شما اونقدر ارزش ندارید که بتونید وقتم رو بگیرید جناب اوه ...سهون😌😒😏😏
درسته اون باید حسش میکرد با همه وجود درد رو باید حس میکرد من خیلی سریع ماشینم شدم و رفتم و برای یک شب با ارامش خوابیدم
۷.۶k
۰۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.