Part 29
Part 29
ات :من که فامیلم جئون
تهیونگ: ات خانوم به زودی فامیلتون کیم میشه
ات: ببین چون شب میخای ببریم شهربازی چیزی نمیگم
تهیونگ بگی یا نگی تو مال خودمی ( ات رو میگیره تو بغلش)
ات :تههههه ولم کووووووننننن
تهیونگ: نمیکنم
ات :خب نکن گگگگگگگ
تهیونگ: حالا حرص نخور کوچولوم شیرت خشک میشه
ات :تههههههههه عهههه نکنننن اینجورییییی لپاش سرخ شده
تهیونگ :اخی خجالت میکشیی کوچولو باشه دیگه نمیگم
ات :چپ چپ داره به تهیونگ نگا میکنه
(پرش زمانی به شب)
ات رو مبل خوابش برده
تهیونگ: رفتم بالا سر ات آروم صداش زدم که چشماشو آروم واز کرد
ات :ته چی شده (خوابالو کیوت)
تهیونگ: واییی خدا چقدر تو کیوتییی پاشو بپوش بریم شهر بازی
ات :مثل برق گرفته ها پاشدم گفتم برییمممم
تهیونگ :برو لباس بپوش( خنده)
ات: عه راست میگی
ات :من که فامیلم جئون
تهیونگ: ات خانوم به زودی فامیلتون کیم میشه
ات: ببین چون شب میخای ببریم شهربازی چیزی نمیگم
تهیونگ بگی یا نگی تو مال خودمی ( ات رو میگیره تو بغلش)
ات :تههههه ولم کووووووننننن
تهیونگ: نمیکنم
ات :خب نکن گگگگگگگ
تهیونگ: حالا حرص نخور کوچولوم شیرت خشک میشه
ات :تههههههههه عهههه نکنننن اینجورییییی لپاش سرخ شده
تهیونگ :اخی خجالت میکشیی کوچولو باشه دیگه نمیگم
ات :چپ چپ داره به تهیونگ نگا میکنه
(پرش زمانی به شب)
ات رو مبل خوابش برده
تهیونگ: رفتم بالا سر ات آروم صداش زدم که چشماشو آروم واز کرد
ات :ته چی شده (خوابالو کیوت)
تهیونگ: واییی خدا چقدر تو کیوتییی پاشو بپوش بریم شهر بازی
ات :مثل برق گرفته ها پاشدم گفتم برییمممم
تهیونگ :برو لباس بپوش( خنده)
ات: عه راست میگی
۱۳.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.