part⁷¹🦖🗿
از وقتی وارد این پرونده پیچیده شده بود خودشو فراموش کرده بود و انگار از یاد برده بود جانگ می قبلا چه جور ادمی بوده.... طی یه تصمیم ناگهانی ایستاد و قبل از اینکه فرصت واکنش رو به شخص ناشناس پشت سرش بده زد زیر اسلحه و لگدی جانان نثار حریفش کرد
جانگ می « اسلحه ای که روی زمین اوفتاده بود برداشتم و در عجب بودم که چرا این سارق یا هر کوفت و زهرماری که هست چرا تلاشی برای برداشتن اسلحه اش نمیکنه! تازه کار بود؟ داداش مطمئنی عمارت رو درست اومدی؟
$فکر نمیکردم اینقدر وحشی باشی سویی جانگ می یا بهتره بگم جئون جانگ می
جانگ می « تو کی هستی؟
کوک « جانگ میییی
جانگ می « اوه کوک
_خودشو به جانگ می رسوند و با دقت سر تا پای دخترک رو بررسی کرد.... وقتی مطمئن شد سالمه نگاهش رو از جانگ می گرفت و به مزاحمی که نمی دوست کیه و از کجا اومده خیره شد
کوک « اون کیه؟
ته سان « لانا؟
لانا « ادم شناس خوبی هستی سان! خودمم
جیمین « ا.. این اسم دختر....
لانا « خودمم
جین « حیف نامجون نیست این صحنه رو ببینه
کوک « خودش با پای خودش اومده! خبرش کن بیاد
ته سان « با جانگ می چیکار داشتی تو؟ عین ادم از در میومدی
لانا « میخواستم ببینم این خواهر جنابعالی چطور ادمیه
ته سان « حالا چیزی دستگیرت شد؟
لانا « وحشیه
جانگ می « وحشی عمته! یکی با اسلحه تهدیدت کنه بهش شکلات میدی تو؟؟؟
.......چند دقیقه بعد _سالن اصلی عمارت.......
لانا « نه بابا شعبه دوم عمارت پدر رو داری جئون
کوک « بیا بشین کار داریم
لانا « من دو ساعت دیگه قرار دارم باید برم!
نامجون « ولی خودت پیش دستی کردی لیدی!
لانا « یاععع تو.... ا.. اینم با شماست؟
جانگ می « بگو سرهنگ کیم دهنت عادت کنه *پوکر
کوک « دلیل این همه خشم چیه شکلات؟
جانگ می « خوشم نمیاد ازش! رو مخمه
کوک « *خنده.... کیوت
نامجون « بابت تاخیرم عذر میخوام چون باید پاسپورت این بانو رو آماده میکردم
لانا « من؟ ولی من نگفتم قراره پیشنهاد تو رو قبول کنم
کوک « با پای خودت به اینجا اومدی اما برگشتت با خودت نیست!
لانا « کی قراره جلوی منو بگیره؟
کوک « من!
جانگ می « یه مدت این ورژن خشن و جدی کوک رو از یاد برده بودم.... فکر میکردم فقط منم که جرعت مخالفت باهاش رو ندارم اما ظاهرا اون برای همه ابهت خاصی داشت! تقریبا ساعت نه شب رو نشون میداد و باید حرکت میکردیم..... یه پیرهن نباتی بلند پرنسسی با اور کت کرمی پوشیده بودم و پامو تکون میدادم! وای خدا این بی خوابی و استرس کی قراره تموم بشه؟؟؟
*صدای در
کوک « بیام تو شکلات؟
جانگ می « خواب میبینم؟ برای ورود اجازه میگیری؟
کوک « بده مگه؟
جانگ می « نمیدونم! به اینکه یهویی بیای عادت کردم.... کوک همیشه جذاب بود! مهم نبود چی بپوشه چون همیشه می درخشید...
جانگ می « اسلحه ای که روی زمین اوفتاده بود برداشتم و در عجب بودم که چرا این سارق یا هر کوفت و زهرماری که هست چرا تلاشی برای برداشتن اسلحه اش نمیکنه! تازه کار بود؟ داداش مطمئنی عمارت رو درست اومدی؟
$فکر نمیکردم اینقدر وحشی باشی سویی جانگ می یا بهتره بگم جئون جانگ می
جانگ می « تو کی هستی؟
کوک « جانگ میییی
جانگ می « اوه کوک
_خودشو به جانگ می رسوند و با دقت سر تا پای دخترک رو بررسی کرد.... وقتی مطمئن شد سالمه نگاهش رو از جانگ می گرفت و به مزاحمی که نمی دوست کیه و از کجا اومده خیره شد
کوک « اون کیه؟
ته سان « لانا؟
لانا « ادم شناس خوبی هستی سان! خودمم
جیمین « ا.. این اسم دختر....
لانا « خودمم
جین « حیف نامجون نیست این صحنه رو ببینه
کوک « خودش با پای خودش اومده! خبرش کن بیاد
ته سان « با جانگ می چیکار داشتی تو؟ عین ادم از در میومدی
لانا « میخواستم ببینم این خواهر جنابعالی چطور ادمیه
ته سان « حالا چیزی دستگیرت شد؟
لانا « وحشیه
جانگ می « وحشی عمته! یکی با اسلحه تهدیدت کنه بهش شکلات میدی تو؟؟؟
.......چند دقیقه بعد _سالن اصلی عمارت.......
لانا « نه بابا شعبه دوم عمارت پدر رو داری جئون
کوک « بیا بشین کار داریم
لانا « من دو ساعت دیگه قرار دارم باید برم!
نامجون « ولی خودت پیش دستی کردی لیدی!
لانا « یاععع تو.... ا.. اینم با شماست؟
جانگ می « بگو سرهنگ کیم دهنت عادت کنه *پوکر
کوک « دلیل این همه خشم چیه شکلات؟
جانگ می « خوشم نمیاد ازش! رو مخمه
کوک « *خنده.... کیوت
نامجون « بابت تاخیرم عذر میخوام چون باید پاسپورت این بانو رو آماده میکردم
لانا « من؟ ولی من نگفتم قراره پیشنهاد تو رو قبول کنم
کوک « با پای خودت به اینجا اومدی اما برگشتت با خودت نیست!
لانا « کی قراره جلوی منو بگیره؟
کوک « من!
جانگ می « یه مدت این ورژن خشن و جدی کوک رو از یاد برده بودم.... فکر میکردم فقط منم که جرعت مخالفت باهاش رو ندارم اما ظاهرا اون برای همه ابهت خاصی داشت! تقریبا ساعت نه شب رو نشون میداد و باید حرکت میکردیم..... یه پیرهن نباتی بلند پرنسسی با اور کت کرمی پوشیده بودم و پامو تکون میدادم! وای خدا این بی خوابی و استرس کی قراره تموم بشه؟؟؟
*صدای در
کوک « بیام تو شکلات؟
جانگ می « خواب میبینم؟ برای ورود اجازه میگیری؟
کوک « بده مگه؟
جانگ می « نمیدونم! به اینکه یهویی بیای عادت کردم.... کوک همیشه جذاب بود! مهم نبود چی بپوشه چون همیشه می درخشید...
۵۵.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.