انتقام
پارت۲
ا.ت نصف شب از خواب بیدار شد و با عروسک خرگوشی توی دستش به اتاق جانگکوک رفت
ا.ت : چرا شب ها ورزش میکنی؟
جونگ کوک با شنیدن صدای ا.ت از تمرین ایستاد
جونگ کوک با خونسردی جواب داد: فقط می خوام بدنم رو قوی تر کنم تا از تو محافظت کنم
ا.ت خنده ای کرد و گفت : ینفر باید از تو مراقبت کنه کوچولو
جونگ کوک آهی کشید و قدمی به سمت ا.ت برداشت
او با قاطعیت گفت: "کوچولو؟؟؟!!!!
ا.ت: هیچی هیچی ، گرسنه نیستی ؟
جونگ کوک سرش را تکون داد
او با لبخندی کوچک پاسخ داد: می خواهم قبل از خواب یک چیز خوشمزه بخورم
ا.ت: هوممم ، چه چیز خوشمزه ای؟
جونگ کوک با دستش گردنش را مالید
او با اشتیاق گفت: "هوم، من می خوام استیک بخورم، می خوام طعم گوشت بسیار نرم و شیرین را بچشم."
ا.ت : منم گرسنه ام
جونگکوک: برای هردمون درست میکنم
ا.ت لبخندی زد و همراه با جونگکوک به آشپز خونه رفتن دنبال راه ا.ت یک مکث کوتاه کرد و گفت ا.ت: هی میگم کوک ، تو .. برای انتقام نقشه ای داری ؟
جونگ کوک لبخند طعنه آمیزی زد
او با لحنی سرد گفت : «اره ، یه نقشه ! میخوام کاری کنم که همه کسانی که پدرم را کشتن ، دردی را که من در اون زمان احساس کردم، احساس کنن
ا.ت: یعنی میخوای بشی یکی مثل اونا ؟
کوک با تمسخر خندید
او با پوزخند پاسخ داد: «بله، میخواهم حسی را به آنها بدهم که وقتی دیدم پدرم روی زمین دراز کشیده و خون از بدنش بیرون میآد، احساس کردم».
ا.ت نصف شب از خواب بیدار شد و با عروسک خرگوشی توی دستش به اتاق جانگکوک رفت
ا.ت : چرا شب ها ورزش میکنی؟
جونگ کوک با شنیدن صدای ا.ت از تمرین ایستاد
جونگ کوک با خونسردی جواب داد: فقط می خوام بدنم رو قوی تر کنم تا از تو محافظت کنم
ا.ت خنده ای کرد و گفت : ینفر باید از تو مراقبت کنه کوچولو
جونگ کوک آهی کشید و قدمی به سمت ا.ت برداشت
او با قاطعیت گفت: "کوچولو؟؟؟!!!!
ا.ت: هیچی هیچی ، گرسنه نیستی ؟
جونگ کوک سرش را تکون داد
او با لبخندی کوچک پاسخ داد: می خواهم قبل از خواب یک چیز خوشمزه بخورم
ا.ت: هوممم ، چه چیز خوشمزه ای؟
جونگ کوک با دستش گردنش را مالید
او با اشتیاق گفت: "هوم، من می خوام استیک بخورم، می خوام طعم گوشت بسیار نرم و شیرین را بچشم."
ا.ت : منم گرسنه ام
جونگکوک: برای هردمون درست میکنم
ا.ت لبخندی زد و همراه با جونگکوک به آشپز خونه رفتن دنبال راه ا.ت یک مکث کوتاه کرد و گفت ا.ت: هی میگم کوک ، تو .. برای انتقام نقشه ای داری ؟
جونگ کوک لبخند طعنه آمیزی زد
او با لحنی سرد گفت : «اره ، یه نقشه ! میخوام کاری کنم که همه کسانی که پدرم را کشتن ، دردی را که من در اون زمان احساس کردم، احساس کنن
ا.ت: یعنی میخوای بشی یکی مثل اونا ؟
کوک با تمسخر خندید
او با پوزخند پاسخ داد: «بله، میخواهم حسی را به آنها بدهم که وقتی دیدم پدرم روی زمین دراز کشیده و خون از بدنش بیرون میآد، احساس کردم».
۱.۲k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.