P11
نامجون: واییییی هیونگ حالت خوبههههه (میره بغلش میکنه)
یه وو: کوک بلاخره بهوش اومدی🙂
کوک: آره من خوبمممم احمقیییییی نامجون برای چی اینکارو کردیییییی
نامجون: ولی دیگه دیره کوک باید بکشیمش
کوک: نهههه
یه وو: میشه دستای منو باز کنینننننننننن وای خشک شدمممم
نامجون : دهنتو ببند
یه وو: واییی چقد رو مخیییی
کوک : هیونگ اصلا این طوری نیست که فکر می کنییییییی
نامجون: ببخشید هیونگ ولی این دستوره
کوک: من درستش می کنمم خب !
یه وو: اینا چی میگن چی رو درست می کنن:/ دستور چیه
نامجون: شمشیر رو در آوردم که برم کارشو تموم کردم که کوک بهم چسبید
یه وو: یا خدا این میخواد چه غلطی کنهههه خدایا دستم بهدامنت به دادم برس من هنوز جوونم چشمام رو بهم محکم فشار می دادم که با حرفای کوک چشمام رو باز کردم
کوک:نه هیونگ تو نمی تونی این کارو کنی خبببب؟ چون من.... چون من.... به اون علاقه مند شدم و نمی زارم اونو بکشی پس اول باید منو بکشی بعد اونو خببب؟
نامجون : دیوونه شدییییی ببین عاشق کی شده
یه وو: چییی اون گفت منو دوست داره؟ (❍ᴥ❍) چرا دارم نمیفهمم
کوک: به دستو پاش افتادم چون اون خیلی جدی بود و این یه دستور بود که من نتونستم انجامش بدم و علاوه بر اون الان از انجامش جلو گیری کردم! حتما منو میکشن واي خدایا اینا همش تقصیر توئهههههه
نامجون : لعنت بهت هیونگ خب من الان برگردم باید چی بگمممممم
کوک: تو باهوشی حتما یه چيزی میگی فهمیدی هیونگ خواهش می کنم این اولین در خواست منو از تو هست
نامجون : خیلی خب نمی خواد موش شی منم وقتی فهمیدم حالت خوبه کشتن یا نکشتن این دختره برام فرقی نمی کرد پس میسپارمش به خودت!
کوک: وای هیونگ از دست توووو
نامجون : من باید برم دیگه خوش بگذره 🙄
کوک: دوستت دارم هیونگ
یه وو: وای گیج شده بودم هیچی از حرفا شون نمی فهمیدم اصلا چرا باید منو بکشن؟
که اون رفت و کوک اومد تو چشمای من نگاه کرد
کوک: منو بخشش نمی خواستم این اتفاق بیفته
یه وو هیچی نمیگفتم و فقط به چشماش نگاه می کردم
مدتی گذشت که بهش گفتم : اهم اهم ببخشید میشه دستامو باز کنی؟
کوک: به کل یادم رفت بود که دستاش بستس واي ی انقد محوش شده بودم که.....
یه وو: میشه بهم توضیح بدی اینجا چه خبره؟
و کلی سوال ازت دارم که باید بپرسم
مرسی از همه چی🥹❤🔥این پارت هم تموم شد
یه وو: کوک بلاخره بهوش اومدی🙂
کوک: آره من خوبمممم احمقیییییی نامجون برای چی اینکارو کردیییییی
نامجون: ولی دیگه دیره کوک باید بکشیمش
کوک: نهههه
یه وو: میشه دستای منو باز کنینننننننننن وای خشک شدمممم
نامجون : دهنتو ببند
یه وو: واییی چقد رو مخیییی
کوک : هیونگ اصلا این طوری نیست که فکر می کنییییییی
نامجون: ببخشید هیونگ ولی این دستوره
کوک: من درستش می کنمم خب !
یه وو: اینا چی میگن چی رو درست می کنن:/ دستور چیه
نامجون: شمشیر رو در آوردم که برم کارشو تموم کردم که کوک بهم چسبید
یه وو: یا خدا این میخواد چه غلطی کنهههه خدایا دستم بهدامنت به دادم برس من هنوز جوونم چشمام رو بهم محکم فشار می دادم که با حرفای کوک چشمام رو باز کردم
کوک:نه هیونگ تو نمی تونی این کارو کنی خبببب؟ چون من.... چون من.... به اون علاقه مند شدم و نمی زارم اونو بکشی پس اول باید منو بکشی بعد اونو خببب؟
نامجون : دیوونه شدییییی ببین عاشق کی شده
یه وو: چییی اون گفت منو دوست داره؟ (❍ᴥ❍) چرا دارم نمیفهمم
کوک: به دستو پاش افتادم چون اون خیلی جدی بود و این یه دستور بود که من نتونستم انجامش بدم و علاوه بر اون الان از انجامش جلو گیری کردم! حتما منو میکشن واي خدایا اینا همش تقصیر توئهههههه
نامجون : لعنت بهت هیونگ خب من الان برگردم باید چی بگمممممم
کوک: تو باهوشی حتما یه چيزی میگی فهمیدی هیونگ خواهش می کنم این اولین در خواست منو از تو هست
نامجون : خیلی خب نمی خواد موش شی منم وقتی فهمیدم حالت خوبه کشتن یا نکشتن این دختره برام فرقی نمی کرد پس میسپارمش به خودت!
کوک: وای هیونگ از دست توووو
نامجون : من باید برم دیگه خوش بگذره 🙄
کوک: دوستت دارم هیونگ
یه وو: وای گیج شده بودم هیچی از حرفا شون نمی فهمیدم اصلا چرا باید منو بکشن؟
که اون رفت و کوک اومد تو چشمای من نگاه کرد
کوک: منو بخشش نمی خواستم این اتفاق بیفته
یه وو هیچی نمیگفتم و فقط به چشماش نگاه می کردم
مدتی گذشت که بهش گفتم : اهم اهم ببخشید میشه دستامو باز کنی؟
کوک: به کل یادم رفت بود که دستاش بستس واي ی انقد محوش شده بودم که.....
یه وو: میشه بهم توضیح بدی اینجا چه خبره؟
و کلی سوال ازت دارم که باید بپرسم
مرسی از همه چی🥹❤🔥این پارت هم تموم شد
۷۸.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.