Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
بردمیش مدرسه کلی ازش عکس فیلم گرفتیم
وقتی دیدم ارتا رفت داخل کلاسش ما هم نشستیم تو ماشین
بهدیس:فرزین دردگرفته برو بیمارستان
فرزین:باشه عشقم
دردهامو بروز ندادم ک فرزین نگران نشه رسیدیم به بیمارستان ک پرستار ها زود منو اماده کردن برای عمل
بهدیس:زنگ بزن مزونم بگو نگار بیاد
فرزین:باشه
(فرزین)
زنگ زدم به مزونش و نگار ورداشت و بهش گفتم بیاد اخه یک همراه خانوم میخواستن بعد زنگ زدم به پوریا هم ک بیاد همنجور قدم میزدم بیمارستان و استرس داشتم ک نگار امد و بعد چنددقیقه پوریا امد
نگار:سلام
پوریا:سلام
فرزین:سلام
نگار:ساحل خانوم کجاست؟(کمی مکث)ببخشید بهدیس خانوم
دکتر:همراه خانوم بهدیس (یادم رفت فامیلشو)
نگار:بله
دکتر:بیاین با من
نگار رفت ک من همنجور قدم میزدم
پوریا:رفیق بهدیس بود؟
فرزین:اره
پوریا:چی کراش بود روش کراش زدم
فرزین:تو بیمارستانم از هول بازیت دست ورنمداری
پوریا:مجرد یا متاهل؟
فرزین:کی؟
پوریا:نگار جون
فرزین:بیا برو گمشو بابا
(۱ساعت بعد)
منتظر نشسته بودیم ک دکتر با بچه امد نگارهم امد
فرزین:خانوم دکتر حال خانومم چطوره؟
دکتر:حالشون خوبه اینم بچتون
بچمو ازش گرفتم دختر بود هم شبیه بهدیس بود ناز کیوت بوسش کردم
پوریا:منم دوست دارم بابا بشم نگار خانوم
فرزین:باباشدن تو چی ربطی به نگار خانوم داره
نگار ک از خنده داشت میمیرد بچه رو بردن
دکتر:نیم ساعت دیگ میتونید خانمتون رو بیبینید
فرزین:مرسی خسته نباشی
(بهدیس)
بچه به دنیا امد سر این بچه دردم کمتر بود و اینک خوشحال بودم حال خوبی داشتم تو اتاقم ک فرزین برام اتاق شخصی گرفته بود یک پنچره داشت ک نور ملایم رو صورتم انداخته بود و وایب خوبی داده بود
تو فکربودم ک با صدای فرزین به خودم امدم
فرزین:سلام عشقم
بهدیس:سلام نفسم
فرزین امد بغلم و تند تند بوسم میکرد
پوریا:دوتا سینگل اینجا هست
فرزین:تو گمشو بیرون یکدونه سینگل اینجا باشه
بردمیش مدرسه کلی ازش عکس فیلم گرفتیم
وقتی دیدم ارتا رفت داخل کلاسش ما هم نشستیم تو ماشین
بهدیس:فرزین دردگرفته برو بیمارستان
فرزین:باشه عشقم
دردهامو بروز ندادم ک فرزین نگران نشه رسیدیم به بیمارستان ک پرستار ها زود منو اماده کردن برای عمل
بهدیس:زنگ بزن مزونم بگو نگار بیاد
فرزین:باشه
(فرزین)
زنگ زدم به مزونش و نگار ورداشت و بهش گفتم بیاد اخه یک همراه خانوم میخواستن بعد زنگ زدم به پوریا هم ک بیاد همنجور قدم میزدم بیمارستان و استرس داشتم ک نگار امد و بعد چنددقیقه پوریا امد
نگار:سلام
پوریا:سلام
فرزین:سلام
نگار:ساحل خانوم کجاست؟(کمی مکث)ببخشید بهدیس خانوم
دکتر:همراه خانوم بهدیس (یادم رفت فامیلشو)
نگار:بله
دکتر:بیاین با من
نگار رفت ک من همنجور قدم میزدم
پوریا:رفیق بهدیس بود؟
فرزین:اره
پوریا:چی کراش بود روش کراش زدم
فرزین:تو بیمارستانم از هول بازیت دست ورنمداری
پوریا:مجرد یا متاهل؟
فرزین:کی؟
پوریا:نگار جون
فرزین:بیا برو گمشو بابا
(۱ساعت بعد)
منتظر نشسته بودیم ک دکتر با بچه امد نگارهم امد
فرزین:خانوم دکتر حال خانومم چطوره؟
دکتر:حالشون خوبه اینم بچتون
بچمو ازش گرفتم دختر بود هم شبیه بهدیس بود ناز کیوت بوسش کردم
پوریا:منم دوست دارم بابا بشم نگار خانوم
فرزین:باباشدن تو چی ربطی به نگار خانوم داره
نگار ک از خنده داشت میمیرد بچه رو بردن
دکتر:نیم ساعت دیگ میتونید خانمتون رو بیبینید
فرزین:مرسی خسته نباشی
(بهدیس)
بچه به دنیا امد سر این بچه دردم کمتر بود و اینک خوشحال بودم حال خوبی داشتم تو اتاقم ک فرزین برام اتاق شخصی گرفته بود یک پنچره داشت ک نور ملایم رو صورتم انداخته بود و وایب خوبی داده بود
تو فکربودم ک با صدای فرزین به خودم امدم
فرزین:سلام عشقم
بهدیس:سلام نفسم
فرزین امد بغلم و تند تند بوسم میکرد
پوریا:دوتا سینگل اینجا هست
فرزین:تو گمشو بیرون یکدونه سینگل اینجا باشه
۵.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.