p2
p2
ارنیکا :
حرفام که تموم شد مردم تشویقم کردم لبخمدی زدم و برگشتم پایین
صدای پیام از گوشیم اومد
چکش کردم بابابزرگ بود
نگاهی به ساعت انداختم و دیدم از 8 گذشه
دوباره اخوان هار میشه
سریع زدم بیرون و سوار تاکسی شدم و برگشتم خونهه
در و نادیا خدمت کارمون باز کرد
خبری از اخوان نبود برای همین
سریع دویدم به سمت پله ها
اخوان:
ماشین برات نخریده باشم یچیزی خیس اب شدی که
چرا اصرار داری با تاکسی و ماشین های تلفنی بری و بیا
حتی نمیزاری برت راننده بفرستم
معلوم هست داری چیکار میکنی
یه نکا تو اینه به خودت بندازه
این چه سر رویه
ارنیکا-کمیتونی برم لباسام عوض کنم
اخوان-برو
ارنیکا:
از پله ها رفتم بالا و
رفتم اتاقم پنجرش باز مونده بود باد شدیدی میومد
سریع پنجره رو بستم کل کاغذ های رو ی میز مدارک و اسناد و سرنخ ها پخ پلا بودن
جمعشون کردم
هودی سبز تیره ای رو برداشتم
با یه شلوار راحتی پوشیدمش
هوا خیلی سرد بود دمپایی های خز دارم و پوشیدم خودم برای شنیدن غر های اخوان اماده کردم اومدم بیرون
رفتم اتاق بابا بزرگ سلام دادم برگشتم پایین اگه تواین یکی باشه که بتونم تحملش کنم فقط بابابزرگه
وقتی میرفتم پایین صدا داد و بیداد رزیتا کل سالن و برداشته بود
رزیتا یه زن فرانسوی بود
که اخوان مثل بقیه خامش کرده بود تا ارث و میرثش و بالا بکشه
ژاسمین پایین پله ها داشت با توپش باز یمیکرد
ژاسمین دختر رزیتا و اخوان بود
ولی برعکس هردوشون بانمک اروم ببود چشمکی زدم و
یه شکلات از توجیبم بهش دادم
رزیتا رسید و شکلات و ازش گرفت
رزیتا:
دختر من نیاز به شکلات ها ی تو دختره هرزه نداره(به فرانسوی)
ارنیکا:
بازم مثل همیشه
یک ینیس بگه اخوان هوله من و چرا هرزه صدا میکنی؟
رفتم توسالن نشیمن
اخوان روبه شومینه نشست بود و سیگار میکشید
نمیخوای جلوشو بگیری هر روز رفتارش داره بدتر میشه باهام
اخوان:
کارت چطور بود
ارنیکا:
مثل همیشه حل کردن پرونده و
گرفتن دزد و قاتل و کلاهبردار
اخوان:
یکاری ازت میخوام
ارنیکا:
بازچه گندی زدی
اخوان:
درست حرف بزنا
پدرتم
ارنیکا-:
نادیا برام کروسان و شیرکاکائو گرم اورد
ممنونم
اخوان بس کن تو بابای من نیستی
بابای من الان تو ایران سینه قبرستونه
اخوان:
من بیشترحکم پدر دارم یا اون
منم که از5سالگی بزرگت کردم
چی برا کم گذاشتم
ارنیکا:
اینکه نذاشتی عکاسی و ادامه بدم و مجبورم کردی تو اداره پلیس کارکنم و یه کارآگاه باشم تا گند کارایتو ماست مالی کنم بست نیست؟
اخوان:
اگه اینکارو نمیکردم پای خودتم گیر بود
یادت رفته اون تو بودی که قرصارو ب اون زنه دادی نه من
ارنیکا:
ول یتو مجبورم کردی
اخوان:
تمومش کن ارنیکا برای بار هزارم
میگم دیگه این بحث و باز نکن
ارنیکا:
کارم داشتی
اخوانک از فردا راننده میبترت و میارتت
چند وقتی مراقب خودت باش
دیروز یه زندانی به اسم آریان اوردن
به سلول 24
جرمش حمل مواد مخدره
از حکمش کمتر کن
کار یکه خوب بلدی
ارنیکا:
تاکی به خاطر کارای تو باید با عذاب وجوان بخوابم و نمیدونم
اخوان:
ارنیکا زبون باز کردی
هنوزم دیر نیست جار بزنم چیکارکردی ها؟
دختری که مادر خودش و کش
قشنگ بولد و بزرگ سر تیتر خبرها
ارنیکا:
تمومش کن
اخوان:
فردا یسر بیا شرکت
البته باراننده لایق دختر بزرگ من نیس اینطوری
ژلیده مولیده بخواد تو خیابون رابره
ارنیکا:
برگشتم اتاقم
درمحکم بستم و نشستم سرمیز کارم
باید این پرونده رو حل میکردم
وقتی کسی که باید پیداش میکردم دختر بچه بود
صدم و میزاشتم
تا به روزگار من دچار نشه
ارنیکا :
حرفام که تموم شد مردم تشویقم کردم لبخمدی زدم و برگشتم پایین
صدای پیام از گوشیم اومد
چکش کردم بابابزرگ بود
نگاهی به ساعت انداختم و دیدم از 8 گذشه
دوباره اخوان هار میشه
سریع زدم بیرون و سوار تاکسی شدم و برگشتم خونهه
در و نادیا خدمت کارمون باز کرد
خبری از اخوان نبود برای همین
سریع دویدم به سمت پله ها
اخوان:
ماشین برات نخریده باشم یچیزی خیس اب شدی که
چرا اصرار داری با تاکسی و ماشین های تلفنی بری و بیا
حتی نمیزاری برت راننده بفرستم
معلوم هست داری چیکار میکنی
یه نکا تو اینه به خودت بندازه
این چه سر رویه
ارنیکا-کمیتونی برم لباسام عوض کنم
اخوان-برو
ارنیکا:
از پله ها رفتم بالا و
رفتم اتاقم پنجرش باز مونده بود باد شدیدی میومد
سریع پنجره رو بستم کل کاغذ های رو ی میز مدارک و اسناد و سرنخ ها پخ پلا بودن
جمعشون کردم
هودی سبز تیره ای رو برداشتم
با یه شلوار راحتی پوشیدمش
هوا خیلی سرد بود دمپایی های خز دارم و پوشیدم خودم برای شنیدن غر های اخوان اماده کردم اومدم بیرون
رفتم اتاق بابا بزرگ سلام دادم برگشتم پایین اگه تواین یکی باشه که بتونم تحملش کنم فقط بابابزرگه
وقتی میرفتم پایین صدا داد و بیداد رزیتا کل سالن و برداشته بود
رزیتا یه زن فرانسوی بود
که اخوان مثل بقیه خامش کرده بود تا ارث و میرثش و بالا بکشه
ژاسمین پایین پله ها داشت با توپش باز یمیکرد
ژاسمین دختر رزیتا و اخوان بود
ولی برعکس هردوشون بانمک اروم ببود چشمکی زدم و
یه شکلات از توجیبم بهش دادم
رزیتا رسید و شکلات و ازش گرفت
رزیتا:
دختر من نیاز به شکلات ها ی تو دختره هرزه نداره(به فرانسوی)
ارنیکا:
بازم مثل همیشه
یک ینیس بگه اخوان هوله من و چرا هرزه صدا میکنی؟
رفتم توسالن نشیمن
اخوان روبه شومینه نشست بود و سیگار میکشید
نمیخوای جلوشو بگیری هر روز رفتارش داره بدتر میشه باهام
اخوان:
کارت چطور بود
ارنیکا:
مثل همیشه حل کردن پرونده و
گرفتن دزد و قاتل و کلاهبردار
اخوان:
یکاری ازت میخوام
ارنیکا:
بازچه گندی زدی
اخوان:
درست حرف بزنا
پدرتم
ارنیکا-:
نادیا برام کروسان و شیرکاکائو گرم اورد
ممنونم
اخوان بس کن تو بابای من نیستی
بابای من الان تو ایران سینه قبرستونه
اخوان:
من بیشترحکم پدر دارم یا اون
منم که از5سالگی بزرگت کردم
چی برا کم گذاشتم
ارنیکا:
اینکه نذاشتی عکاسی و ادامه بدم و مجبورم کردی تو اداره پلیس کارکنم و یه کارآگاه باشم تا گند کارایتو ماست مالی کنم بست نیست؟
اخوان:
اگه اینکارو نمیکردم پای خودتم گیر بود
یادت رفته اون تو بودی که قرصارو ب اون زنه دادی نه من
ارنیکا:
ول یتو مجبورم کردی
اخوان:
تمومش کن ارنیکا برای بار هزارم
میگم دیگه این بحث و باز نکن
ارنیکا:
کارم داشتی
اخوانک از فردا راننده میبترت و میارتت
چند وقتی مراقب خودت باش
دیروز یه زندانی به اسم آریان اوردن
به سلول 24
جرمش حمل مواد مخدره
از حکمش کمتر کن
کار یکه خوب بلدی
ارنیکا:
تاکی به خاطر کارای تو باید با عذاب وجوان بخوابم و نمیدونم
اخوان:
ارنیکا زبون باز کردی
هنوزم دیر نیست جار بزنم چیکارکردی ها؟
دختری که مادر خودش و کش
قشنگ بولد و بزرگ سر تیتر خبرها
ارنیکا:
تمومش کن
اخوان:
فردا یسر بیا شرکت
البته باراننده لایق دختر بزرگ من نیس اینطوری
ژلیده مولیده بخواد تو خیابون رابره
ارنیکا:
برگشتم اتاقم
درمحکم بستم و نشستم سرمیز کارم
باید این پرونده رو حل میکردم
وقتی کسی که باید پیداش میکردم دختر بچه بود
صدم و میزاشتم
تا به روزگار من دچار نشه
۲۰۱
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.