سلامحححححح.... هققققققق مدرسه از کونمونم بهمون نزدیک ترهه
سلامحححححح.... هققققققق مدرسه از کونمونم بهمون نزدیک ترهههههههههه
ولی من اومدم پارت بیدم🗿😀💪🏻
موضوعه جهنمی: خواستگاریـــــــ🗿......
توضیح: دوزتان گولم...ببینید کاراکترا برا خواستیگاری امدن ایران... حالا جلو خونوادتون ببینیم چ گوهی میقولن🗿😀
(رو ترکیب سمی "🗿😀" قفلی ردم دوزتان🗿)
خو زر بسهههههه....(و انقد زر میزنم که هر پارت به دوپارت میرسه......)
🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚
مایکی....:
_این بچه با نصف تومان ریختن تو.... ینی ایزی، شینی، اِما، دیراکن چیفی، میتی، باجی، تاکه، هاکای، دوتا پشمک هم حضور دارن🗿🗿🗿🗿
پدر ا.ت: ام... ببخشید داماد کدوم بود...؟
*مایکی که با کت و شلوار یه جاذاب لعنتی بود رو مبل خیلی راحت نشسته بود*
میکی: با اجازتون من....
پدر: جدی میفرمایید..(🗿) چیز... چ عالی... خب پسرم چندسالته؟
میکی: با اجازه 22
ا.ت در ذهن: نباید بخندم چرا انقدر اجازه میگیری بچههه... جرررر نه خودتو کنترل کن
پدر ا.ت: جدی میفر.... چیز چ عالی... کارت چیه ججون..چیز جوون؟
*مایکی اومد بگه فرستادن مردم ب بهشت و اسفالت کردنشون اما دیراکن از پشت موهاشو کشید* دراکن: ام.... جناب.. من و این زردک... چیز مایکی دو کار فروش و تعمیر موتوریم...
پدر: جد...*مادر ا.ت با دمپایی زد پشت گردن پدر ا.ت... بعد که همه پشماشون ریخ با لبخند رضایت بخش سر جاش نشست🗿*
مادر ا.ت: میفرمودی اقا
پدر ا.ت: اهم... خب چه خوب... من دوخترمو نمید____*نگاه گربه چکمه پوش ا.ت رو دید🗿*..... چیز من غلط کنم ندم.... خو دیه دادم رف مبارکه....*و همون شب مایکی و ا.ت یه عبادت زیبا داشتن چون ا.ت گف هروقت بیای خاستگاریم اجازه میدم🗿🤌🏻*
🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿
هانما:
_این دراز.... اصن شده بود حاج اقایی واس خودش....
هانما: ب نام خدا حاج اقا اومدیم خاستگاری ا.ت خانم اگه بزارین....
پدر ا.ت: ایشالا که صحبت میکنیم به نتیجه برسیم پسرم
هانی: ب امید خداوند یکتا حاج اقا
مادر ا.ت در ذهن: این بچه داداش نداره؟.. که به خاعر زاده عزیزمم یه سر و سامونی بدیم..
پدر ا.ت: خب جوون..چ کاره ای؟
هانما: با عرض ادب که... من در ژاپن یه گنگ... چیز یه گروه مؤمن دارم که هروز میریم به عبادت خدا میپردازیم... و من درواقع تو کار خرید و فروش ماشین هستم... خونه و ماشین هم از بهترینشو دارم جناب
پدر ا.ت: اقا تمومه... بیا این ا.ت پوسیده مارو بگیر ببر با خودت برا ماهم پول بزنین.... عروسیتونم یه ماه دیه میگیریم فدای داماد رعنام برم منن
_______________________________________
ادامه پارت بعد😐
تا اینجا اومدی؟؟؟ خاک😐🗿
ولی من اومدم پارت بیدم🗿😀💪🏻
موضوعه جهنمی: خواستگاریـــــــ🗿......
توضیح: دوزتان گولم...ببینید کاراکترا برا خواستیگاری امدن ایران... حالا جلو خونوادتون ببینیم چ گوهی میقولن🗿😀
(رو ترکیب سمی "🗿😀" قفلی ردم دوزتان🗿)
خو زر بسهههههه....(و انقد زر میزنم که هر پارت به دوپارت میرسه......)
🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚
مایکی....:
_این بچه با نصف تومان ریختن تو.... ینی ایزی، شینی، اِما، دیراکن چیفی، میتی، باجی، تاکه، هاکای، دوتا پشمک هم حضور دارن🗿🗿🗿🗿
پدر ا.ت: ام... ببخشید داماد کدوم بود...؟
*مایکی که با کت و شلوار یه جاذاب لعنتی بود رو مبل خیلی راحت نشسته بود*
میکی: با اجازتون من....
پدر: جدی میفرمایید..(🗿) چیز... چ عالی... خب پسرم چندسالته؟
میکی: با اجازه 22
ا.ت در ذهن: نباید بخندم چرا انقدر اجازه میگیری بچههه... جرررر نه خودتو کنترل کن
پدر ا.ت: جدی میفر.... چیز چ عالی... کارت چیه ججون..چیز جوون؟
*مایکی اومد بگه فرستادن مردم ب بهشت و اسفالت کردنشون اما دیراکن از پشت موهاشو کشید* دراکن: ام.... جناب.. من و این زردک... چیز مایکی دو کار فروش و تعمیر موتوریم...
پدر: جد...*مادر ا.ت با دمپایی زد پشت گردن پدر ا.ت... بعد که همه پشماشون ریخ با لبخند رضایت بخش سر جاش نشست🗿*
مادر ا.ت: میفرمودی اقا
پدر ا.ت: اهم... خب چه خوب... من دوخترمو نمید____*نگاه گربه چکمه پوش ا.ت رو دید🗿*..... چیز من غلط کنم ندم.... خو دیه دادم رف مبارکه....*و همون شب مایکی و ا.ت یه عبادت زیبا داشتن چون ا.ت گف هروقت بیای خاستگاریم اجازه میدم🗿🤌🏻*
🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿
هانما:
_این دراز.... اصن شده بود حاج اقایی واس خودش....
هانما: ب نام خدا حاج اقا اومدیم خاستگاری ا.ت خانم اگه بزارین....
پدر ا.ت: ایشالا که صحبت میکنیم به نتیجه برسیم پسرم
هانی: ب امید خداوند یکتا حاج اقا
مادر ا.ت در ذهن: این بچه داداش نداره؟.. که به خاعر زاده عزیزمم یه سر و سامونی بدیم..
پدر ا.ت: خب جوون..چ کاره ای؟
هانما: با عرض ادب که... من در ژاپن یه گنگ... چیز یه گروه مؤمن دارم که هروز میریم به عبادت خدا میپردازیم... و من درواقع تو کار خرید و فروش ماشین هستم... خونه و ماشین هم از بهترینشو دارم جناب
پدر ا.ت: اقا تمومه... بیا این ا.ت پوسیده مارو بگیر ببر با خودت برا ماهم پول بزنین.... عروسیتونم یه ماه دیه میگیریم فدای داماد رعنام برم منن
_______________________________________
ادامه پارت بعد😐
تا اینجا اومدی؟؟؟ خاک😐🗿
۴.۹k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.