هیشش...آروم باش...
_هیشش...آروم باش...
آروم بردتم نشوندم رو صندلیش....
+من....من ازت....طلاق میگیرم...
_ساکت شو....
+من نمیتونم با مردی که بهم اعتماد نداره زندگییی کنممم....
و چشمام پر شد...
_خب..به من بگو کجا رفته بودییی...چرا رفتی جلوی دانشگاه گریههه کردی هان؟
با یاد آوریش اشکام پایین اومدن....
+به تو ربطی نداره....(اروم)
داشت راه میرفت و به برگه ای که از کیفم زده بود بیرون خیره شد....
_این چیه.....
+....
از کیفم اورد بیرون و درشو باز کرد....و چند ثانیه به خوندش مشغول شد....
+دلخوش نکن....من زن تو نمیمونم...این بچه هم نمیمونه تو این دنیا....
برگه رو پرت کرد اونور...
_حق نداری...
+چرا بچه ای که باباش از مامانش متنفره و مامانش عاشق باباشهعع بمونههه....
پدری که از ۲ سال زندگی ۱ ساعت هم پیش مامانش نبوده(گریه)
_چرا پدر و مادرش عاشق همدیگه نشن.....چرا بچه ای که تو وجودت کاشتم....از وجود خودمونه باید بمیرع؟....
+تو....من...ازت طلاق میخوامممم....
_نه دیگه....اون واسه وقتی بود که این توله رو تو وجودت نکاشته بودم....
+من چی....باید سال ها پیشت عذاب بکشم....تو حتی شب ها هم نمیای خونه....من زن باردار ....شبو چجوری تواون عمارت درندشت بگذرونممم....تو...تو اصلا منو دوست نداری....ولی من....عاشقتم....عشق یک طرفه هم بدرد نمیخوره.....(گریههه)
_..کی گفته عشقت یطرفس...؟
+.....
اومد کنارم و منو تو بغلش گرفت....
_..نبینم از دست بابای نینی ناراحت باشیا...
+برو اونور....
انقدر هم زورش زیاد بود که حتی نمیتونستمیک قدم همتکونش بدم...
_این بچه میمونه.....مامان و باباش هم که عاشق همن میموننن...
+من...من...
_از این بع بعد خیالت از همه چی راحت باشه....
+....باشه....
دستامو دور گردنش حلقه کردم و هق هق هامو تو گردنش خالی کردم...
_ات...گریه نکنن....من از همون اول عاشقت بودم....الان بیشتر هستم..
+نمیشه..
_پاشو بریم خونمون مامان کوچولو...بریم....
دستامو دور گردنش حلقه کردم و شروع کردن به بو.س...یدن لباش....
فقط میدونم یه سرباز وارد شد و سریع رفت بیرون....
+...آبروت رفت افسر...
_بیخیال...بریم ادامش....
+حیف که اینجا چیزی نداری...بریم....
_..دارم کی گفته ندارم؟...
+من چیزه...باردارما...
_حواسم هست کوچولو...
(End)
آروم بردتم نشوندم رو صندلیش....
+من....من ازت....طلاق میگیرم...
_ساکت شو....
+من نمیتونم با مردی که بهم اعتماد نداره زندگییی کنممم....
و چشمام پر شد...
_خب..به من بگو کجا رفته بودییی...چرا رفتی جلوی دانشگاه گریههه کردی هان؟
با یاد آوریش اشکام پایین اومدن....
+به تو ربطی نداره....(اروم)
داشت راه میرفت و به برگه ای که از کیفم زده بود بیرون خیره شد....
_این چیه.....
+....
از کیفم اورد بیرون و درشو باز کرد....و چند ثانیه به خوندش مشغول شد....
+دلخوش نکن....من زن تو نمیمونم...این بچه هم نمیمونه تو این دنیا....
برگه رو پرت کرد اونور...
_حق نداری...
+چرا بچه ای که باباش از مامانش متنفره و مامانش عاشق باباشهعع بمونههه....
پدری که از ۲ سال زندگی ۱ ساعت هم پیش مامانش نبوده(گریه)
_چرا پدر و مادرش عاشق همدیگه نشن.....چرا بچه ای که تو وجودت کاشتم....از وجود خودمونه باید بمیرع؟....
+تو....من...ازت طلاق میخوامممم....
_نه دیگه....اون واسه وقتی بود که این توله رو تو وجودت نکاشته بودم....
+من چی....باید سال ها پیشت عذاب بکشم....تو حتی شب ها هم نمیای خونه....من زن باردار ....شبو چجوری تواون عمارت درندشت بگذرونممم....تو...تو اصلا منو دوست نداری....ولی من....عاشقتم....عشق یک طرفه هم بدرد نمیخوره.....(گریههه)
_..کی گفته عشقت یطرفس...؟
+.....
اومد کنارم و منو تو بغلش گرفت....
_..نبینم از دست بابای نینی ناراحت باشیا...
+برو اونور....
انقدر هم زورش زیاد بود که حتی نمیتونستمیک قدم همتکونش بدم...
_این بچه میمونه.....مامان و باباش هم که عاشق همن میموننن...
+من...من...
_از این بع بعد خیالت از همه چی راحت باشه....
+....باشه....
دستامو دور گردنش حلقه کردم و هق هق هامو تو گردنش خالی کردم...
_ات...گریه نکنن....من از همون اول عاشقت بودم....الان بیشتر هستم..
+نمیشه..
_پاشو بریم خونمون مامان کوچولو...بریم....
دستامو دور گردنش حلقه کردم و شروع کردن به بو.س...یدن لباش....
فقط میدونم یه سرباز وارد شد و سریع رفت بیرون....
+...آبروت رفت افسر...
_بیخیال...بریم ادامش....
+حیف که اینجا چیزی نداری...بریم....
_..دارم کی گفته ندارم؟...
+من چیزه...باردارما...
_حواسم هست کوچولو...
(End)
۱۷.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.