~~~فیک خانواده مخفی جئون(همسر مخفی)~~~
پارت : 23
_پاشو برو دستاتو بشور ، میکروب دارن اینا !!
سیوان بلند شد و اومد سمتم کمکش کردم دست هاشو بشوره .
***
میز شام رو آماده کردم و صداشون زدم بیان
پشت میز نشستیم و شام مونو در سکوت تموم کردیم.
ظرف ها رو شستم و سیوانو خوابوندم
ساعت 23:14 دقیقه بود !
خسته به جونگکوک که نشسته بود و سریالی رو تماشا میکرد نگاه کردم
از کنارش رد شدم و آروم زمزمه کردم
+خسته م میرم بخوابم !
با خستگی رو تخت خودمو پرت کردم
حال عوض کردن لباس و گیس کردن موهامو نداشتم .
انگار که وزنه 100 کیلویی رو چشمام گذاشته بودن همین که چشمامو بستم به خواب عمیقی رفتم
***
تو خواب و بیداری حس کردم دستی رو شکمم تکون میخوره ولی زور خواب بیشتر بود و نتونستم چشمامو باز کنم
دست پیشرفت کرد به پشت لباسم رسید
خسته نق زدم و خودمو تکون دادم تا بهتر بخوابم
نفسی کنار گوشم باعث شد شوکه چشمامو باز کنم
+نکن میخام بخوابم
_بخواب !
دستش رو از رو بدنم پس زدم و پشت بهش خوابیدم
اینبار دستش رو پایین تنه م نشست و با عث شد عین فشنگ بپرم
_چته یهو جنی میشی
+بهم دست نزن !!
_بیخیال این کصش//عرا رو
از موچ پاهام گرفت و کشید باعث شد رو تخت بخوابم . اومد روم و دم گوشم نفس عمیقی کشید
_پاشو برو دستاتو بشور ، میکروب دارن اینا !!
سیوان بلند شد و اومد سمتم کمکش کردم دست هاشو بشوره .
***
میز شام رو آماده کردم و صداشون زدم بیان
پشت میز نشستیم و شام مونو در سکوت تموم کردیم.
ظرف ها رو شستم و سیوانو خوابوندم
ساعت 23:14 دقیقه بود !
خسته به جونگکوک که نشسته بود و سریالی رو تماشا میکرد نگاه کردم
از کنارش رد شدم و آروم زمزمه کردم
+خسته م میرم بخوابم !
با خستگی رو تخت خودمو پرت کردم
حال عوض کردن لباس و گیس کردن موهامو نداشتم .
انگار که وزنه 100 کیلویی رو چشمام گذاشته بودن همین که چشمامو بستم به خواب عمیقی رفتم
***
تو خواب و بیداری حس کردم دستی رو شکمم تکون میخوره ولی زور خواب بیشتر بود و نتونستم چشمامو باز کنم
دست پیشرفت کرد به پشت لباسم رسید
خسته نق زدم و خودمو تکون دادم تا بهتر بخوابم
نفسی کنار گوشم باعث شد شوکه چشمامو باز کنم
+نکن میخام بخوابم
_بخواب !
دستش رو از رو بدنم پس زدم و پشت بهش خوابیدم
اینبار دستش رو پایین تنه م نشست و با عث شد عین فشنگ بپرم
_چته یهو جنی میشی
+بهم دست نزن !!
_بیخیال این کصش//عرا رو
از موچ پاهام گرفت و کشید باعث شد رو تخت بخوابم . اومد روم و دم گوشم نفس عمیقی کشید
۱.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.