فیک ازدواج اجباری پارت 11🖤
سلام بچه ها ببخشید من یه چند روز نبودم حالم خوش نبود هنوزم خوب نیستم ولی براتون پارت اپ میکنم یه چند پارت بدون شرط اپ میکنم. راستی عیدتون مبارک خوشگلا ❤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ویو ات
که دیدم یه مرده وارد اتاق شد یه تیپ مشکی داشت
علامت سوهی:¥
¥:اووومیبینم که خانم کوچولو در تقلا برای باز کردن خودشه
+:تو کی هستی چرا منو آوردی اینجا؟ چی کارم داری ؟ چی کارت کردم؟ از جونم چی میخوای؟ جواب بده.
¥: آروم باش من با تو کاری نداشتم با اون جونگ کوک عو...،،،،،ض'ی (خودتی) کار داشتم که تسلیم نشد و تورو آوردم اینجا. اولش میخواستم بکشمت ولی الان یه کار دیگه باهات دارم کوچولو
+:چرا مگه چی کارت کردم؟
¥:جونگ کوک خواهرمو وقت و باید سزاشو پس بده
+:با من چیکار داری ؟ من هیچی نمیدونم
¥:میخوام تورو مال خودم کنم خوشگله
+:چی نه گمشو .......... کمکککککک کمککککک کسی نیست کمکککککککک تروخدا کمکم کنیددددد
¥:اینجا هیچ کس نیست
ویو کوک
داشتم با استرس تو خونه راه میرفتم که یهو یادم افتاد من روی گوشی ات ردیاب نصب کرده بودم که فرار نکنه . سریع گوشیمو برداشتم و رد ات رو زدم دیدم ات رو برده تو همون عمارتی که خواهر منو توش کشت ولی من دیگه نمی زارم اون اتفاق تکرار بشه
سریع بادیگاردارو خبر کردم و به سمت عمارت سوهی راه افتادیم
ویو ات
اون مرده هی داشت بهم نزدیک میشد اومد داشت لباسام رو در می آورد.
منم هیچ کاری جز جیغ زدن و گریه کردن نداشتم میخواست لباش بزاره رو لبام که یه گلوله تو سرش خالی شد و همه جارو خون گرفت یه جیغ بلندی زدم که دیدم کوک از پشتش اومد بیرون سریع رفتم تو بغلش و گریه میکردم
ویو کوک
رفتم داخل که دیدم سوهی ع....و.....ض....ی قصد داره به ات ت...جا^وز کنه
سریع یه تیر تو مغزش خالی کردم، که یهو ات جیغ زد و تا منو دید پرید بغلم و مثل ابر بهاری اشک میریزه ولی یهو از بغلم اومد بیرون و باترس ازم دور شد
ویو ات
داشتم همینجوری تو بغلش گریه میکردم که یهو یادم اومد که کوک همین الان ادم کشته با ترس از توی بغلش بیرون اومدم
_:ات چیشد؟
+:تو کشتیش تو چرا کشتیش؟
_: اون میخواست به تو دست بزنه
+: خب هرچی چرا کشتیش
ویو ات
داشتم همینطوری ازش سوال می پرسیدم که یهو چشمام سیاهی رفت و................ بچه ها لایک و کامنت یادتون نده ها
پارت بعدو یه ساعت دیگه میزارم
باییییی🥀❤💔
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ویو ات
که دیدم یه مرده وارد اتاق شد یه تیپ مشکی داشت
علامت سوهی:¥
¥:اووومیبینم که خانم کوچولو در تقلا برای باز کردن خودشه
+:تو کی هستی چرا منو آوردی اینجا؟ چی کارم داری ؟ چی کارت کردم؟ از جونم چی میخوای؟ جواب بده.
¥: آروم باش من با تو کاری نداشتم با اون جونگ کوک عو...،،،،،ض'ی (خودتی) کار داشتم که تسلیم نشد و تورو آوردم اینجا. اولش میخواستم بکشمت ولی الان یه کار دیگه باهات دارم کوچولو
+:چرا مگه چی کارت کردم؟
¥:جونگ کوک خواهرمو وقت و باید سزاشو پس بده
+:با من چیکار داری ؟ من هیچی نمیدونم
¥:میخوام تورو مال خودم کنم خوشگله
+:چی نه گمشو .......... کمکککککک کمککککک کسی نیست کمکککککککک تروخدا کمکم کنیددددد
¥:اینجا هیچ کس نیست
ویو کوک
داشتم با استرس تو خونه راه میرفتم که یهو یادم افتاد من روی گوشی ات ردیاب نصب کرده بودم که فرار نکنه . سریع گوشیمو برداشتم و رد ات رو زدم دیدم ات رو برده تو همون عمارتی که خواهر منو توش کشت ولی من دیگه نمی زارم اون اتفاق تکرار بشه
سریع بادیگاردارو خبر کردم و به سمت عمارت سوهی راه افتادیم
ویو ات
اون مرده هی داشت بهم نزدیک میشد اومد داشت لباسام رو در می آورد.
منم هیچ کاری جز جیغ زدن و گریه کردن نداشتم میخواست لباش بزاره رو لبام که یه گلوله تو سرش خالی شد و همه جارو خون گرفت یه جیغ بلندی زدم که دیدم کوک از پشتش اومد بیرون سریع رفتم تو بغلش و گریه میکردم
ویو کوک
رفتم داخل که دیدم سوهی ع....و.....ض....ی قصد داره به ات ت...جا^وز کنه
سریع یه تیر تو مغزش خالی کردم، که یهو ات جیغ زد و تا منو دید پرید بغلم و مثل ابر بهاری اشک میریزه ولی یهو از بغلم اومد بیرون و باترس ازم دور شد
ویو ات
داشتم همینجوری تو بغلش گریه میکردم که یهو یادم اومد که کوک همین الان ادم کشته با ترس از توی بغلش بیرون اومدم
_:ات چیشد؟
+:تو کشتیش تو چرا کشتیش؟
_: اون میخواست به تو دست بزنه
+: خب هرچی چرا کشتیش
ویو ات
داشتم همینطوری ازش سوال می پرسیدم که یهو چشمام سیاهی رفت و................ بچه ها لایک و کامنت یادتون نده ها
پارت بعدو یه ساعت دیگه میزارم
باییییی🥀❤💔
۸.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.