(✧)فیک چن پارتی از کوک
(✧)فیک چن پارتی از کوک
♡دختر پرورشگاهی
.
.
.
(☆)پارت اول
از زبان کوک: نزدیک به پنج سال بود از اون یتیم خونه که... بهتره بگم شکنجه گاه رفته بودم بهتر بود بگم فرار کرده بودم ولی موقعی که داشتم همراه ات فرارمیکردم ات رو گرفتن:)
پنج سالههه که به فکرشم بعد از فرار از یتیم خونه اتفاقای زیادی برام افتاد اون موقع هر دو مون فقط ۱۵ سالمون بود:)
بعد از سه سال دوباره رفتم به یتیم خونه ولی گفتن ات رو بردن:)
هر چقدر داد و بیداد کردم.
التماس کردم هیچی درباره ی اینکه کجاست و کی بردتش نگفتن بهم:)💔
.
.
فلش بک پنج سال پیش
.
.
کوک:ات بیا فرار کنیم😃
ایییی....
چرا میزنی دختر!╥﹏╥(قلط میکنه با هفت جد آبادش اگه روی تو دست بلند کنه😑ات: نویسنده گرامی اجازه صحبت میدی!😶نویسنده:گم شو حرفتو بگو😐🔪ات:چشم🫡)
ات:یادت رفته عاقبت کسیایی که خواستن فرار کنن چی میشه!
همشون رو بار ، مافیا و .... میفرشن اینجا قتل گاهه رسما کافیه یه اشتباه ازت سر بزنه
کوک:نترس دختر اوپات هواتو داره چیزی نمیشخ من از قبل نقششو ریختم😎
ات: نمیام منننن
کوک:ولی ات من بدون تو نمی تونم!😟(خودشو کیوت میکنه)
ات:ایششش باز لپاتو باد کردیی!
نکن کیوت میشی لنتی نمی تونم نه بگممم😩
مگه من مادرتم که بدون من نتونی دووم بیاری!:\
کوک: پس نه نیار:)
مادرم نیستی ولی زندگیم که هستی:)
ات:کوک باز زد به سرت داری چرت میگیاااا
برو برو بخواب حالت خوب شه!
کوک:هعییی وایستااا دختر یه لحظههه(داره هلش میده بره بیرون😂) صب کن هلم نده میخوام یه چیزی بگممم╥﹏╥
ات:صب میگی -_-
کوک:و...وایس..
انداختش بیرون
کوک:هعیی ات میدونم پشت دری فقط میخواستم بگم دوست دارم و میخوام باهم از اینجا فرار کنیم و زندگیه جدیدی رو شروع کنیم:)
تا اینو گفتم مثل برق زده ها در رو باز کرد
ات:جانننننننمممم چیشدددددددددد!(با داد)
الان ..ا...ل..ان چی گ..فتی.. تت..و..تو!
کوک:نکن دختر خندم گرفتت خخخخ🤭
گفتم دوست دارم:)
ات:ثابت کن تا باور کنم🤌🏻😏
کوک:
با این حرفش سریع بوسه ای به لب هاش زدم
ات:هعییی منحرففف اولین بوسمو دزدیدیااا!
کوک: پس یادت بمونه اولین نفر و آخرین نفریم که حق چیشدن ای لبای خوشمزه رو دارم:)🤌🏻❤️
ات:(از سرخجالت سرشو میندازه پایین) م..م..ن..م دو..ست دا..رم کوکی:)
کوک:🥹🙂
پس بیا باهم بریم فرار کنم از این جهنم و بهشتمون رو پیدا کنیم:)
ات:باشه:)
کوک:فردا شب میریم
ات:اوکی شب بخیر بانیم:)💙👋🏻✨
کوک:شب بخیر بیب:)
.
.
پرش زمانی
،
موقع فرار.
.
.
کوک:اهههه لنتی گندش بزنن پیدامون فهمیدن نیستیم ات بدووو
ات:کوککک
کوک:ولش کنیدددد من مقصر بودمممم لنتیا ولش کیندددد شما چطور جرعت میکنید بگید از ما مراقبت میکنینن
ات:اییی موهاممممم کوکی..ک..مک..م کنننننن(داد)
.
.
.
نویسنده: جولیان👻✨🫶🏻💙
♡دختر پرورشگاهی
.
.
.
(☆)پارت اول
از زبان کوک: نزدیک به پنج سال بود از اون یتیم خونه که... بهتره بگم شکنجه گاه رفته بودم بهتر بود بگم فرار کرده بودم ولی موقعی که داشتم همراه ات فرارمیکردم ات رو گرفتن:)
پنج سالههه که به فکرشم بعد از فرار از یتیم خونه اتفاقای زیادی برام افتاد اون موقع هر دو مون فقط ۱۵ سالمون بود:)
بعد از سه سال دوباره رفتم به یتیم خونه ولی گفتن ات رو بردن:)
هر چقدر داد و بیداد کردم.
التماس کردم هیچی درباره ی اینکه کجاست و کی بردتش نگفتن بهم:)💔
.
.
فلش بک پنج سال پیش
.
.
کوک:ات بیا فرار کنیم😃
ایییی....
چرا میزنی دختر!╥﹏╥(قلط میکنه با هفت جد آبادش اگه روی تو دست بلند کنه😑ات: نویسنده گرامی اجازه صحبت میدی!😶نویسنده:گم شو حرفتو بگو😐🔪ات:چشم🫡)
ات:یادت رفته عاقبت کسیایی که خواستن فرار کنن چی میشه!
همشون رو بار ، مافیا و .... میفرشن اینجا قتل گاهه رسما کافیه یه اشتباه ازت سر بزنه
کوک:نترس دختر اوپات هواتو داره چیزی نمیشخ من از قبل نقششو ریختم😎
ات: نمیام منننن
کوک:ولی ات من بدون تو نمی تونم!😟(خودشو کیوت میکنه)
ات:ایششش باز لپاتو باد کردیی!
نکن کیوت میشی لنتی نمی تونم نه بگممم😩
مگه من مادرتم که بدون من نتونی دووم بیاری!:\
کوک: پس نه نیار:)
مادرم نیستی ولی زندگیم که هستی:)
ات:کوک باز زد به سرت داری چرت میگیاااا
برو برو بخواب حالت خوب شه!
کوک:هعییی وایستااا دختر یه لحظههه(داره هلش میده بره بیرون😂) صب کن هلم نده میخوام یه چیزی بگممم╥﹏╥
ات:صب میگی -_-
کوک:و...وایس..
انداختش بیرون
کوک:هعیی ات میدونم پشت دری فقط میخواستم بگم دوست دارم و میخوام باهم از اینجا فرار کنیم و زندگیه جدیدی رو شروع کنیم:)
تا اینو گفتم مثل برق زده ها در رو باز کرد
ات:جانننننننمممم چیشدددددددددد!(با داد)
الان ..ا...ل..ان چی گ..فتی.. تت..و..تو!
کوک:نکن دختر خندم گرفتت خخخخ🤭
گفتم دوست دارم:)
ات:ثابت کن تا باور کنم🤌🏻😏
کوک:
با این حرفش سریع بوسه ای به لب هاش زدم
ات:هعییی منحرففف اولین بوسمو دزدیدیااا!
کوک: پس یادت بمونه اولین نفر و آخرین نفریم که حق چیشدن ای لبای خوشمزه رو دارم:)🤌🏻❤️
ات:(از سرخجالت سرشو میندازه پایین) م..م..ن..م دو..ست دا..رم کوکی:)
کوک:🥹🙂
پس بیا باهم بریم فرار کنم از این جهنم و بهشتمون رو پیدا کنیم:)
ات:باشه:)
کوک:فردا شب میریم
ات:اوکی شب بخیر بانیم:)💙👋🏻✨
کوک:شب بخیر بیب:)
.
.
پرش زمانی
،
موقع فرار.
.
.
کوک:اهههه لنتی گندش بزنن پیدامون فهمیدن نیستیم ات بدووو
ات:کوککک
کوک:ولش کنیدددد من مقصر بودمممم لنتیا ولش کیندددد شما چطور جرعت میکنید بگید از ما مراقبت میکنینن
ات:اییی موهاممممم کوکی..ک..مک..م کنننننن(داد)
.
.
.
نویسنده: جولیان👻✨🫶🏻💙
۵۶.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.