(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P¹⁴
ویو جیمین
و با چیزی که دیدم خشمم بیشتر شد
_میکشمتتتت (با داد)
به چه حقی لباس های ا/ت رو در اورده بود شروع کردم به زدنش بیهوش شده بود همه جا خون بود ،زنگ زدم به سوک(همونطور که میدونید توی همه ی فیک ها سوک میشه بادیگارد پس نیازی به گفتن نیست)
_سوک بیا طبقه ی ⁹ بچه های پاکسازی هم با خودت بیار زرف زنده است ولی می خوام ارزوی مرگ کنه
سوک:چشم قربان
ا/ت از ترس کپ کرده بود کتم رو روش انداختم و براید استایل بغلش کردم و از حیاط پشتی بردمش تو حیاط تا کسی نبینتش
تو ماشین که ا/ت یکم حالش خوب شده
+ج...جیمین ..منو ببخش
_...
+جیمین
_...
+میبخشی
_....
+جیمین یه حرفی بزن(کمی با داد)
_چی بگم ها چی بگم اگه یه زره فقط یه زره دیرتر میرسیدم خدا میدونه چه بلیی سرت اومده بود (با لحنی خشمگین ،داد و ناراحتی میدونید که چی میگم)
+فکر میکنی من نترسیدم به نظرت چقد صدات کردم
_اگه حسی بهم نداری پس جرا صدام کردی (کمی با داد)
(نویسنده :دوستان درک کنین عاشق بودن سخته اوتایی که کیدرامرن یادتونه سوجون چقدر زجرکشید و ادم همه چیو به خودش میگیره)
+کی گفته
با گفتن حرفش نزدیک بود بال در بیارم ولی شاید
_چرا باید باور کنم
+همونجوری که من باور کردم
_پس چرا از اول نگفتی،اگه ازم متنفری بگو چون اگه دروغ رو بفهمم نمیتونم خودمو کنترل کنم
+از منطق دخترا چیزی سرت میشه ایا؟
_...
رسسیدیم که عمارت
+منم........... دوس... باشه بابا جهنم دوس..ت دارم
یه خنده ریزی کردم و وارد عمارت شدیم
_برو اتاق یه حموم برو و جا هایی که اون مرتیکه دست زده قشنگ بساب بعدشم لباس بپوش و بیا پایین
+باشه
همه ی خدمتکارا رو مرخص کردم یه قهوه گذاشتم خواستم که دستامو تو جیبم بزارم با یه چیزی مواجه شدم همون قرصی فود که ظهر خریده بودم
دینگ(مثلا صدلی دم کردن قهوه اس)
قهوه که دم اومد توی یه لیوان قرصو ریختم و روش قهوه رو ریختم
مال خودمم همون قهوه رو ریختم
که ا/ت اومد
_بیا قهوه ات
+مرسی
(Help, my heart is on fire)
P¹⁴
ویو جیمین
و با چیزی که دیدم خشمم بیشتر شد
_میکشمتتتت (با داد)
به چه حقی لباس های ا/ت رو در اورده بود شروع کردم به زدنش بیهوش شده بود همه جا خون بود ،زنگ زدم به سوک(همونطور که میدونید توی همه ی فیک ها سوک میشه بادیگارد پس نیازی به گفتن نیست)
_سوک بیا طبقه ی ⁹ بچه های پاکسازی هم با خودت بیار زرف زنده است ولی می خوام ارزوی مرگ کنه
سوک:چشم قربان
ا/ت از ترس کپ کرده بود کتم رو روش انداختم و براید استایل بغلش کردم و از حیاط پشتی بردمش تو حیاط تا کسی نبینتش
تو ماشین که ا/ت یکم حالش خوب شده
+ج...جیمین ..منو ببخش
_...
+جیمین
_...
+میبخشی
_....
+جیمین یه حرفی بزن(کمی با داد)
_چی بگم ها چی بگم اگه یه زره فقط یه زره دیرتر میرسیدم خدا میدونه چه بلیی سرت اومده بود (با لحنی خشمگین ،داد و ناراحتی میدونید که چی میگم)
+فکر میکنی من نترسیدم به نظرت چقد صدات کردم
_اگه حسی بهم نداری پس جرا صدام کردی (کمی با داد)
(نویسنده :دوستان درک کنین عاشق بودن سخته اوتایی که کیدرامرن یادتونه سوجون چقدر زجرکشید و ادم همه چیو به خودش میگیره)
+کی گفته
با گفتن حرفش نزدیک بود بال در بیارم ولی شاید
_چرا باید باور کنم
+همونجوری که من باور کردم
_پس چرا از اول نگفتی،اگه ازم متنفری بگو چون اگه دروغ رو بفهمم نمیتونم خودمو کنترل کنم
+از منطق دخترا چیزی سرت میشه ایا؟
_...
رسسیدیم که عمارت
+منم........... دوس... باشه بابا جهنم دوس..ت دارم
یه خنده ریزی کردم و وارد عمارت شدیم
_برو اتاق یه حموم برو و جا هایی که اون مرتیکه دست زده قشنگ بساب بعدشم لباس بپوش و بیا پایین
+باشه
همه ی خدمتکارا رو مرخص کردم یه قهوه گذاشتم خواستم که دستامو تو جیبم بزارم با یه چیزی مواجه شدم همون قرصی فود که ظهر خریده بودم
دینگ(مثلا صدلی دم کردن قهوه اس)
قهوه که دم اومد توی یه لیوان قرصو ریختم و روش قهوه رو ریختم
مال خودمم همون قهوه رو ریختم
که ا/ت اومد
_بیا قهوه ات
+مرسی
۵.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.