Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
یعنی قراره اینجا خوشحال باشم یا ناراحت
( شب)
نهار رو یک چیزی برام اوردن و خوردم دیگ شب شده بود ک موقع شام شد
فرزین: بهدیس بیا شام
تب داشتم و بدنم بی جون شده بود، موهام فرفری کوتاه بود بازشون کردم و تو صورتم پریشون کردم ک قیافه تب دارمو نبینن رفتم سر میز نشستم
فرزین: برو پایین میز بشین بخور اینجا جای تو نیست
بهدیس:چشم
غذامو ورداشتم و پایین نشستم و شروع کردم به خوردن،از تب زیادی ک داشتم خوابم داشت میبرد غذاشون ک تموم شد
دارا:ظرف هارو بشور خونه رو جارو و زمین هارو با دستمال تمیز کن اونجا لیست غذا هایی فردا هست مال سه شنبه رو نگاه کن درست کن برای صبحانه بعد هم برو بخواب
بهدیس:ولی
دارا:ولی چی؟
بهدیس:هیچی چشم انجام میدم
رفتم تو اتاق هاشون موهامو بستم یکم صورتمو اب زدم همه جارو گشتم قرص نبود پس یکم اب خنک خوردم ساعت ۱۲ شب بود شروع کردم به کار کردن ک ساعت ۲نیم شب بود ک کارهام تموم شد غذا درست کردم خونه رو مرتب کردم ظرف هارو شستم و دیگ تموم شد برق هارو خاموش کردم و رفتم تو اتاق،هوا سرد بود یکم بخاری روشن کردم،اینقدر خسته بودم ک افتادم و خوابیدم
(فرداصبح)
(پوریا)
صبح بیدار شدم دیدم بهدیس صبحانه رو درست کرده فرزین دارا بیدار شدن
دارا:بیا برو بهدیس بیدار کن هرچی صداش زدم بیدار نشد
رفتم تو اتاق بهدیس
پوریا:بهدیس بهدیس بهدیس بلند شو
دیدم صدای ازش نمیاد رفتم نزدیکش
بهدیس:بله(با بی جونی و اروم)
ک با بی جونی اروم جواب داد رفتم پتو رو از روش کشیدم دیدم قرمز قرمز به دستم دست زدم ک اینقدر داغ بود دستمو ورداشتم
پوریا:پسراااا بیاییین(باداد)
پسرا امدن
فرزین:چی؟
پوریا:تب کرده کل بدنش داغه
دارا:زنگ بزنم به دکتر
فرزین:نمخواد برو تو یک کاسه اب سرد (نمدونم اب سرد میزارن یا اب ولرم قبول کنید دیگ)با دستمال بیار پوریا توهم برو داروخونه سر کوچه قرص اینا بخر
پوریا:باشه
پوریا رفت دارا هم یک کاسه اب سرد اورد دستمال گذاشتم روش و گذاشتم رو پیشونیش و پاهاشو با سرد شستم،بعد یک ربع پوریا امد با دارو
فرزین:برو اب بیار بخوره
پوریا اب اورد ک بهدیس یکم بلند کردم اینقدر حالش بد بود ک جون بلند شدن نداشت قرص بهش دادن ۱ ساعت بود ک هی دستمال میذاشتیم بادش میزدیم ک گوشیم زنگ خورد(گوشی فرزین)دیدم دوست دخترم ایلین
فرزین:سلام بیبی
ایلین:سلام عشقم کجایی؟
فرزین:خونم تو کجایی؟
ایلین:خونم مامان بابام رفتن میایی پیشم
فرزین:اره چرا ک نه
ایلین:پس بیا منتظرتم
فرزین:باشه بوس بهت
بلند شدم
فرزین:من دارم میرم پیش ایلین
دارا:الان تو حالی ک بهدیس داره میخوای بری؟
فرزین:فدای سرم ک حالش بده دوست دخترم مهمه تره(باداد)
(بهدیس)
تو حال خودم بودم ک باداد فرزین یک متر پریدم هوا
یعنی قراره اینجا خوشحال باشم یا ناراحت
( شب)
نهار رو یک چیزی برام اوردن و خوردم دیگ شب شده بود ک موقع شام شد
فرزین: بهدیس بیا شام
تب داشتم و بدنم بی جون شده بود، موهام فرفری کوتاه بود بازشون کردم و تو صورتم پریشون کردم ک قیافه تب دارمو نبینن رفتم سر میز نشستم
فرزین: برو پایین میز بشین بخور اینجا جای تو نیست
بهدیس:چشم
غذامو ورداشتم و پایین نشستم و شروع کردم به خوردن،از تب زیادی ک داشتم خوابم داشت میبرد غذاشون ک تموم شد
دارا:ظرف هارو بشور خونه رو جارو و زمین هارو با دستمال تمیز کن اونجا لیست غذا هایی فردا هست مال سه شنبه رو نگاه کن درست کن برای صبحانه بعد هم برو بخواب
بهدیس:ولی
دارا:ولی چی؟
بهدیس:هیچی چشم انجام میدم
رفتم تو اتاق هاشون موهامو بستم یکم صورتمو اب زدم همه جارو گشتم قرص نبود پس یکم اب خنک خوردم ساعت ۱۲ شب بود شروع کردم به کار کردن ک ساعت ۲نیم شب بود ک کارهام تموم شد غذا درست کردم خونه رو مرتب کردم ظرف هارو شستم و دیگ تموم شد برق هارو خاموش کردم و رفتم تو اتاق،هوا سرد بود یکم بخاری روشن کردم،اینقدر خسته بودم ک افتادم و خوابیدم
(فرداصبح)
(پوریا)
صبح بیدار شدم دیدم بهدیس صبحانه رو درست کرده فرزین دارا بیدار شدن
دارا:بیا برو بهدیس بیدار کن هرچی صداش زدم بیدار نشد
رفتم تو اتاق بهدیس
پوریا:بهدیس بهدیس بهدیس بلند شو
دیدم صدای ازش نمیاد رفتم نزدیکش
بهدیس:بله(با بی جونی و اروم)
ک با بی جونی اروم جواب داد رفتم پتو رو از روش کشیدم دیدم قرمز قرمز به دستم دست زدم ک اینقدر داغ بود دستمو ورداشتم
پوریا:پسراااا بیاییین(باداد)
پسرا امدن
فرزین:چی؟
پوریا:تب کرده کل بدنش داغه
دارا:زنگ بزنم به دکتر
فرزین:نمخواد برو تو یک کاسه اب سرد (نمدونم اب سرد میزارن یا اب ولرم قبول کنید دیگ)با دستمال بیار پوریا توهم برو داروخونه سر کوچه قرص اینا بخر
پوریا:باشه
پوریا رفت دارا هم یک کاسه اب سرد اورد دستمال گذاشتم روش و گذاشتم رو پیشونیش و پاهاشو با سرد شستم،بعد یک ربع پوریا امد با دارو
فرزین:برو اب بیار بخوره
پوریا اب اورد ک بهدیس یکم بلند کردم اینقدر حالش بد بود ک جون بلند شدن نداشت قرص بهش دادن ۱ ساعت بود ک هی دستمال میذاشتیم بادش میزدیم ک گوشیم زنگ خورد(گوشی فرزین)دیدم دوست دخترم ایلین
فرزین:سلام بیبی
ایلین:سلام عشقم کجایی؟
فرزین:خونم تو کجایی؟
ایلین:خونم مامان بابام رفتن میایی پیشم
فرزین:اره چرا ک نه
ایلین:پس بیا منتظرتم
فرزین:باشه بوس بهت
بلند شدم
فرزین:من دارم میرم پیش ایلین
دارا:الان تو حالی ک بهدیس داره میخوای بری؟
فرزین:فدای سرم ک حالش بده دوست دخترم مهمه تره(باداد)
(بهدیس)
تو حال خودم بودم ک باداد فرزین یک متر پریدم هوا
۱۰.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.