پارت14
سوبین خیالش راحت شد و از آشپز خونه خارج شد و به طرف دستشویی رفت تا به صورتش آب بزنه
(ویوی سویون)
صبح ساعت 5بیدار شدم
اصلا نمیتونستم بخوابم ...تا ساعت 6 توی تختم، غلت میزدم و بعدش تصمیم گرفتم بلند شم و تا وقتی سوبین بیدار میشه صبحانه رو آماده کنم
اول دست و صورتم رو شستم و بعدش رفتم آشپز خونه
داشتم ظرف ها رو می چیدم که یهو دستم سست شد و ظرف از دستم افتاد و شکست...خم شدم تا شیشه خورده ها رو جمع کنم که یهو دیدم سوبین با مو های ژولیده و قیافه ی نگرانش بهم خیره شده چند دفعه ازم پرسید حالم خوبه یا نه؟ خب راستش منم گفتم خوبم ولی...دروغ گفتم که نگران نشه
وقتی خیالش راحت شد رفت و دست و صورتش رو بشوره
وقتی سوبین بر گشت صبحانه رو خوردیم و حاضر شدیم تا بریم مدرسه...
(ویوی سویون)
صبح ساعت 5بیدار شدم
اصلا نمیتونستم بخوابم ...تا ساعت 6 توی تختم، غلت میزدم و بعدش تصمیم گرفتم بلند شم و تا وقتی سوبین بیدار میشه صبحانه رو آماده کنم
اول دست و صورتم رو شستم و بعدش رفتم آشپز خونه
داشتم ظرف ها رو می چیدم که یهو دستم سست شد و ظرف از دستم افتاد و شکست...خم شدم تا شیشه خورده ها رو جمع کنم که یهو دیدم سوبین با مو های ژولیده و قیافه ی نگرانش بهم خیره شده چند دفعه ازم پرسید حالم خوبه یا نه؟ خب راستش منم گفتم خوبم ولی...دروغ گفتم که نگران نشه
وقتی خیالش راحت شد رفت و دست و صورتش رو بشوره
وقتی سوبین بر گشت صبحانه رو خوردیم و حاضر شدیم تا بریم مدرسه...
۷۰۴
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.