رمان پرستار بچه ☆
رمان پرستار بچه 💜✨
پارت : اخر
رفتیم داخل چراغ ها خاموش بودن که یهو نور روی من کوک و انیل افتاد و یه نور دیگه روی لیندا و تهیونگ افتاد
و یه موزیک شروع کرد و کوک دستمو گرفت و با من رقصید
کوک : ات تو از وقتی آمدی من یه حسی نسبت به تو پیدا کردم
ات: کوک...
کوک : میدونم تو حسی به من نداری اما من دوستت دارم ات..
ات : کوک....
کوک : صبر کن حرفم تموم بشه ات من...
ات : کوک من دوستت دارم
کوک: ات میگم وسط حرفم....چی؟
ات : دوستت دارم کوک...عاشقتم
کوک : واقعا؟
ات : آره
اون لحظه کوک منو بلند کرد و تو هوا چرخوند و ل*ب*اش رو روی ل*ب*ام گذاشت
انیل : منم بغل تونید(کنید)
کوک : باشه بیا بغل بابایی
رومو برگردوندم دیدم تهیونگ و لیندا هم به هم رسیدن ولی یک لحظه تصور کنید که یک کسی که قرار بود از بچش پرستاری کنی الان بشه کسی که قراره باهاش تا آخر عمرت زندگی کنی و واقعا نمیدونم که آخر این قصه پایان خوبی داره یا نه
پرش به ۶ ماه بعد
ات : لیندا لیندا..... پشتمو ببند
لیندا : وای از تووو
ات : ممنون
کوک و تهیونگ: آماده اید بچه ها؟
ات و لیندا : بله ناخدااا
تهیونگ: با مزه ها بیاین برین منتظرمونن
لیندا : بریم
تهیونگ و لیندا رفتن
کوک : استرس داری؟
ات: اهوم
کوک : بزن بریم
ات : آره بریم
پایان 🌟
رمان قشنگ بود؟
پارت : اخر
رفتیم داخل چراغ ها خاموش بودن که یهو نور روی من کوک و انیل افتاد و یه نور دیگه روی لیندا و تهیونگ افتاد
و یه موزیک شروع کرد و کوک دستمو گرفت و با من رقصید
کوک : ات تو از وقتی آمدی من یه حسی نسبت به تو پیدا کردم
ات: کوک...
کوک : میدونم تو حسی به من نداری اما من دوستت دارم ات..
ات : کوک....
کوک : صبر کن حرفم تموم بشه ات من...
ات : کوک من دوستت دارم
کوک: ات میگم وسط حرفم....چی؟
ات : دوستت دارم کوک...عاشقتم
کوک : واقعا؟
ات : آره
اون لحظه کوک منو بلند کرد و تو هوا چرخوند و ل*ب*اش رو روی ل*ب*ام گذاشت
انیل : منم بغل تونید(کنید)
کوک : باشه بیا بغل بابایی
رومو برگردوندم دیدم تهیونگ و لیندا هم به هم رسیدن ولی یک لحظه تصور کنید که یک کسی که قرار بود از بچش پرستاری کنی الان بشه کسی که قراره باهاش تا آخر عمرت زندگی کنی و واقعا نمیدونم که آخر این قصه پایان خوبی داره یا نه
پرش به ۶ ماه بعد
ات : لیندا لیندا..... پشتمو ببند
لیندا : وای از تووو
ات : ممنون
کوک و تهیونگ: آماده اید بچه ها؟
ات و لیندا : بله ناخدااا
تهیونگ: با مزه ها بیاین برین منتظرمونن
لیندا : بریم
تهیونگ و لیندا رفتن
کوک : استرس داری؟
ات: اهوم
کوک : بزن بریم
ات : آره بریم
پایان 🌟
رمان قشنگ بود؟
۹.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.