Part30
ویو کالیسی
توی ساحل بی هدف قدم میزدم به یک نشونه یا چیز دیگه ای بند بودم تا مثل بادکنک بترکم
هوا ابری و بادی بود
با صدای رعد و برق انگار دل من هم خونی شد
و...
&دخترک با درد و جیغ های پشت سر هم گریه میکرد
حتی توان ایستادن روی پاهای خودش رو نداشت ولی انگار دریا اون رو به آغوش کشیده بود
دخترک جلوی موج های دریا به زانو در اومده بود و برای سرنوشت خودش ،بی مهری از طرف پدرش،خیانت از طرف پدر شوهر، پدر و شوهرش
گریه میکرد
دخترک آنقدر ادامه داد که دیگه نایی براش نمونده بود فقط بین خشکی و آب نشسته بود دقیقا مانند مرز دو کشور، موج ها او را آرام نوازش میکردن مانند نوازش های یک مادر سختی زمین ماسه ای بر او تکیه گاهی سفت مانند پدر ایجاد کرده بود
اما ...اما در وجود دخترک خشم و انتقامی شروع به رشد کرده بود که اگر شیطان نمایان میشد اورا دختر خود مینامید
کالیسی:
من رو مثل یک بازیگر بازی دادید تا سناریو خودتون رو تبدیل به اسکار کنید!
ولی من کاری میکنم که یادتون نره کی رئیس کی زیر دسته!
&دخترک بلند شد با گرفتن تماس با زیر دستش به اون فرمان آماده باش داد و بعد وارد عمارت شد ولی دخترک در تمام مدت با درد هایش تنها نبود بلکه همسر خیانت کارش هم شریک اون لحظاتش بود
کالیسی:وارد سالون شدم نگاه همه به سمتم چرخید
نامجون:نونا الان وقت آب تنی بود؟
م/کا:اون هیچ وقت بزرگ نمیشه
کالیسی:به همه اون جمع نگاه کردم وجنگکوک هم وارد شد بهش نگاه کردم و بعد به سمت راه پله راه افتادم طوری که همه بشنوه گفتم:
حس من که براتون مهم نیس پس نگرانم نباشید
مثل زمانی که من فقط اثر ی شب خوشگذرونی بودم
شما هم فقط برای ی زمانی باشید
سالون توی سکوت رفته بود
توی ساحل بی هدف قدم میزدم به یک نشونه یا چیز دیگه ای بند بودم تا مثل بادکنک بترکم
هوا ابری و بادی بود
با صدای رعد و برق انگار دل من هم خونی شد
و...
&دخترک با درد و جیغ های پشت سر هم گریه میکرد
حتی توان ایستادن روی پاهای خودش رو نداشت ولی انگار دریا اون رو به آغوش کشیده بود
دخترک جلوی موج های دریا به زانو در اومده بود و برای سرنوشت خودش ،بی مهری از طرف پدرش،خیانت از طرف پدر شوهر، پدر و شوهرش
گریه میکرد
دخترک آنقدر ادامه داد که دیگه نایی براش نمونده بود فقط بین خشکی و آب نشسته بود دقیقا مانند مرز دو کشور، موج ها او را آرام نوازش میکردن مانند نوازش های یک مادر سختی زمین ماسه ای بر او تکیه گاهی سفت مانند پدر ایجاد کرده بود
اما ...اما در وجود دخترک خشم و انتقامی شروع به رشد کرده بود که اگر شیطان نمایان میشد اورا دختر خود مینامید
کالیسی:
من رو مثل یک بازیگر بازی دادید تا سناریو خودتون رو تبدیل به اسکار کنید!
ولی من کاری میکنم که یادتون نره کی رئیس کی زیر دسته!
&دخترک بلند شد با گرفتن تماس با زیر دستش به اون فرمان آماده باش داد و بعد وارد عمارت شد ولی دخترک در تمام مدت با درد هایش تنها نبود بلکه همسر خیانت کارش هم شریک اون لحظاتش بود
کالیسی:وارد سالون شدم نگاه همه به سمتم چرخید
نامجون:نونا الان وقت آب تنی بود؟
م/کا:اون هیچ وقت بزرگ نمیشه
کالیسی:به همه اون جمع نگاه کردم وجنگکوک هم وارد شد بهش نگاه کردم و بعد به سمت راه پله راه افتادم طوری که همه بشنوه گفتم:
حس من که براتون مهم نیس پس نگرانم نباشید
مثل زمانی که من فقط اثر ی شب خوشگذرونی بودم
شما هم فقط برای ی زمانی باشید
سالون توی سکوت رفته بود
۶.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.