نشستم رو صندلی که واسم نودلیت با چندتا قارچ سوخاری آورد
نشستم رو صندلی که واسم نودلیت با چندتا قارچ سوخاری آورد
نشستم خوردم
بعد بلند شدم تشکر کردم
رفتم تو حیاط عمارت رفتم پشت عمارت که فقطت یه استخر بود دوره استخر میچرخیدم همش به چشای اون جغد فکر میکردم نشستم لبه استخر پاهامو داخلش گذاشتم آبش سرد بود ولی خوب بود
ویو جئون کوک:
داشتم با یوجین تهیونگ درمورد شرکت سهام دارا صحبت میکردم که صدای جیغ اومد چرخید از پنجره نگاه کردم دختره افتاد تو استخر هوفففف فقطت دردسره
دیدم داره دست پا میزنه تازه یادم افتاد اون عمقش زیاده سریع رفتم پایین تا رفتم بیارمش بیرون از حال رفت
رو چمنا خوابوندمش که تهیونگ اومد نبضشو گرفت
×میزنه
×یوجینننننن
∆بله ببرمش داخل اتاقش تا بیام
×اوه توهم خیسی کوک برو داخل
-فقطت دردسره ولی بازم یه چیزیش خوبه اینکه اون دوتا رو بزنم زمین
×هوفففف فقطت به فکر انتقامی
-ههه اونا نبودن ندید چیکارم کردن
×من میرم اون ماینه میکنم تو به انتقامت فکر کن
تهیونگ رفت سیگارمو روشن کردم بین لبام گذاشتم یه کام گرفتم
اکر باهاش ازدواج کنم راحت تر میتونم انتقامو بگیرم رفتم داخل یه دوش گرفتم
اومدم بیرون لباس پوشیدم خوابیدم
ویو وینا:
داشتم پاهامو تو آب تکون میدادم ک از پشتم صدای سگ اومد اومدم بلند بشم افتادم تو آب دست پام میزدم ولی نفسم یهو رفت سیاهی که به سفیدی تبدیل شده بود من با همون لباسا بودم دورم گلای قرمز بود یه زن داشت به. گلا آب میداد رفتم جلو که مادرم بود
محکم بغلش کردم که گفت قوی باشم ادامه بدم
+دلم برات تنگ شده بود
~برو دخترم تو هنوز جونییی
+مگ شما جون نبودین مگ شما آرزو نداشتین هااااا
هبچی نگفت لبخند زد
~هیچوقت احساس تنهاییی نکن همه پیشتم
هولم داد که همه چیز ناپدید شد سفیدی جاشو با سیاهی عوض کرد انگار پرت شدم یه جایی چشمامو باز کردم اما تو خونه تو اتاق لعنتی بودم اشکام ریخت الان پیشمه یعنی ک در اتاق باز شد.......
شرط پارت 13
ناشناسمو با حرفاتون پر کنید:))))
نشستم خوردم
بعد بلند شدم تشکر کردم
رفتم تو حیاط عمارت رفتم پشت عمارت که فقطت یه استخر بود دوره استخر میچرخیدم همش به چشای اون جغد فکر میکردم نشستم لبه استخر پاهامو داخلش گذاشتم آبش سرد بود ولی خوب بود
ویو جئون کوک:
داشتم با یوجین تهیونگ درمورد شرکت سهام دارا صحبت میکردم که صدای جیغ اومد چرخید از پنجره نگاه کردم دختره افتاد تو استخر هوفففف فقطت دردسره
دیدم داره دست پا میزنه تازه یادم افتاد اون عمقش زیاده سریع رفتم پایین تا رفتم بیارمش بیرون از حال رفت
رو چمنا خوابوندمش که تهیونگ اومد نبضشو گرفت
×میزنه
×یوجینننننن
∆بله ببرمش داخل اتاقش تا بیام
×اوه توهم خیسی کوک برو داخل
-فقطت دردسره ولی بازم یه چیزیش خوبه اینکه اون دوتا رو بزنم زمین
×هوفففف فقطت به فکر انتقامی
-ههه اونا نبودن ندید چیکارم کردن
×من میرم اون ماینه میکنم تو به انتقامت فکر کن
تهیونگ رفت سیگارمو روشن کردم بین لبام گذاشتم یه کام گرفتم
اکر باهاش ازدواج کنم راحت تر میتونم انتقامو بگیرم رفتم داخل یه دوش گرفتم
اومدم بیرون لباس پوشیدم خوابیدم
ویو وینا:
داشتم پاهامو تو آب تکون میدادم ک از پشتم صدای سگ اومد اومدم بلند بشم افتادم تو آب دست پام میزدم ولی نفسم یهو رفت سیاهی که به سفیدی تبدیل شده بود من با همون لباسا بودم دورم گلای قرمز بود یه زن داشت به. گلا آب میداد رفتم جلو که مادرم بود
محکم بغلش کردم که گفت قوی باشم ادامه بدم
+دلم برات تنگ شده بود
~برو دخترم تو هنوز جونییی
+مگ شما جون نبودین مگ شما آرزو نداشتین هااااا
هبچی نگفت لبخند زد
~هیچوقت احساس تنهاییی نکن همه پیشتم
هولم داد که همه چیز ناپدید شد سفیدی جاشو با سیاهی عوض کرد انگار پرت شدم یه جایی چشمامو باز کردم اما تو خونه تو اتاق لعنتی بودم اشکام ریخت الان پیشمه یعنی ک در اتاق باز شد.......
شرط پارت 13
ناشناسمو با حرفاتون پر کنید:))))
۷.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.