پارت کوتاه «ران»
باهم دعوا میکنید دعواتون شدت گرفت که تو گذاشتی رفتی خونت 3 روز همدیگرو ندیدید یه روز خیلی خسته بودی رفتی بخوابی روی تخت دراز کشیدی و چشمات داشتن گرم میشدن ک یهو کسی تو گوشت زمزمه ای کرد
ران : هی بیبی گرل!
صدای مردونه ی ران تو گوشت پیچید ک از ترس به خودت
پیچیدی با ترس و تردید اروم برگشتی به سمتش
با موهای بازش و نیشخند بهت خیره شده بود
خواستی در بری که مچ دستتو گرفت امد روت
ران :کجا.. هوم؟! من که تازه امدم!..
ران صورتشو به گوشت نزدیک کرد
ران: دلت واسم تنگ نشده بود؟!..
نفس گرمش که به گوشت میخورد لرزی تو بدنت ایجاد شد
ران : هی چرا میلرزی من ک هنوز کاری انجام ندادم؟!!
با این ک خیلی دوسش داشتی ازش خیلی میترسیدی میدونستی اگه دیوونه بشه چه اتفاقایی میوفته و تو از همینش میترسیدی
ران صورتشو به صورتت نزدیک کرد با اشتیاق ازت لب گرفت انگار تلافیه اون روزایی رو ک پیشت نبود رو درمیاورد زخمای ریزی کنار لبت میزد پشت سر هم خواستی وانمود کنی ک عادی هستی ولی طاقت نیاوردی دستتو بردی پشت سرش فهمید داری لذت میبری که دستشو از زیر لباست رد کرد و برد پشت کمرت سردیه دستش باعث شد اهی بکشی که تو دهنش خفه شد وقتی ازت جدا شد به نفس نفس زدن افتادی با پوزخند داشت نگاهت میکرد اولین باری بود ک انقد دیوونه میدیدیش و تا حالا باهم رابطه نداشتید گونه هات سرخ شد و سرتو به پایین انداختی ران اروم از روت بلند شد و امد کنارت نشست تورو کشید به بغلش
ران : معذرت میخوام... نبودت منو دیوونه میکنه بیبی
لطفا دیگه تنهام نزار
سفت بغلت میکنه و باهم تو بغل هم دیگه میخوابید
✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐
من ک قش کردم اصن شمارو نمیدونم
امیدوارم خوشتون بیاد 🍷💕🚶🏻♀️
ران : هی بیبی گرل!
صدای مردونه ی ران تو گوشت پیچید ک از ترس به خودت
پیچیدی با ترس و تردید اروم برگشتی به سمتش
با موهای بازش و نیشخند بهت خیره شده بود
خواستی در بری که مچ دستتو گرفت امد روت
ران :کجا.. هوم؟! من که تازه امدم!..
ران صورتشو به گوشت نزدیک کرد
ران: دلت واسم تنگ نشده بود؟!..
نفس گرمش که به گوشت میخورد لرزی تو بدنت ایجاد شد
ران : هی چرا میلرزی من ک هنوز کاری انجام ندادم؟!!
با این ک خیلی دوسش داشتی ازش خیلی میترسیدی میدونستی اگه دیوونه بشه چه اتفاقایی میوفته و تو از همینش میترسیدی
ران صورتشو به صورتت نزدیک کرد با اشتیاق ازت لب گرفت انگار تلافیه اون روزایی رو ک پیشت نبود رو درمیاورد زخمای ریزی کنار لبت میزد پشت سر هم خواستی وانمود کنی ک عادی هستی ولی طاقت نیاوردی دستتو بردی پشت سرش فهمید داری لذت میبری که دستشو از زیر لباست رد کرد و برد پشت کمرت سردیه دستش باعث شد اهی بکشی که تو دهنش خفه شد وقتی ازت جدا شد به نفس نفس زدن افتادی با پوزخند داشت نگاهت میکرد اولین باری بود ک انقد دیوونه میدیدیش و تا حالا باهم رابطه نداشتید گونه هات سرخ شد و سرتو به پایین انداختی ران اروم از روت بلند شد و امد کنارت نشست تورو کشید به بغلش
ران : معذرت میخوام... نبودت منو دیوونه میکنه بیبی
لطفا دیگه تنهام نزار
سفت بغلت میکنه و باهم تو بغل هم دیگه میخوابید
✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐
من ک قش کردم اصن شمارو نمیدونم
امیدوارم خوشتون بیاد 🍷💕🚶🏻♀️
۱۲.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.