رمان love is still beautiful پارت چهل و یک
رمان love is still beautiful پارت چهل و یک
سولی:امیلی تو که مثلا لیدری امیلی:اهههه ولم کن هلن:بدبخت گشاد وی:خانوما سه ساعته اینجا وایسادم ها سولی:خب چیکار کنیم؟ امیلی:اخ یادم رفت بیا این فلش رو بگیر بعدشم دیگ به من ربط نداره رمز کامپیوترش هم jbwh23fe56 عه وی:رمزش تو طولانیه تو مخم نمیگنجه هلن:بزار بنویسمش برات(لیانا)با اخم نشسته بودم رو صندلی سالن استرس گرفته بودم شوگا هم که خونسرد نشسته بود منو نگاه میکرد با حرص نگاهش کردم یه نیشخند زد شوگا:هوم چیه؟ لیان:واقعا هیچی! شوگا:خوبه.داشتم حرص میخوردم از دست این موجود رو مخ کم کم خبرنگارا مثل مور و ملخ ریختن تو سالن شروع کردن سوال پرسیدن بابا خب صبر کنید برسید بعد زر زر کنید اه شوگا رفت سمت میکروفون سوالا رو جواب میداد .خبرنگار:واقعا اون روز لیانا شی رو بوسیدید؟ شوگا:اره..تا اینو گفت برگشتم سمتش الان هیت میگیره چرا اینو گفت .خ.ب:شما واقعا به لیانا شی علاقه دارید؟ شوگا:اره
خ.ب:خودشون چی؟ شوگا:ما به هم علاقه داریم لیانا الان دوست دختر منه..هنگ بهش نگاه کردم این داره چی میگه بدبختمون کرد برگشت نگاهم کرد لبخند زد. خ.ب:واقعا بهش علاقه دارید اون از شما کوچیک تره شوگا:سن فقط یه عدده در واقع سن برای من ملاک نیست.کم کم همه خبرنگارا رفتن سالن خالی شد لیان:چرا اون چرتو پرتا رو گفتی شوگا:کدوم چرت و پرتا؟ لیان:همونایی که الان ازت پرسیدن شوگا:انقدر از من بدت میاد؟ لیان:من ازت بدم نمیاد ازت پرسیدم که چرا اون حرفا رو زدی شوگا:از من بدت نمیاد یعنی دوسم داری؟ لیان:شوگااا شوگا:خیلی خوب اگه اونا رو نمیگفتم بیشتر کنجکاو میشدن هر روز دم خونه مون یکی رو میذاشتن خوشم نمیاد یکی هی منو زیر نظر داشته باشه چند وقت دیگه هم بزار بگذره میگیم کات کردیم اوکی؟ لیان:باشه ولی با اون حرفا هیت نمیگیری؟ شوگا:نه اگه واقعا طرفدار من باشن حمایتم میکنن نه اینکه بهم هیت بدن لیان:ولی اگه اذیتت کنن؟ شوگا:من پسرم تو دختری نگران خودت باش
@sooyaaa
سولی:امیلی تو که مثلا لیدری امیلی:اهههه ولم کن هلن:بدبخت گشاد وی:خانوما سه ساعته اینجا وایسادم ها سولی:خب چیکار کنیم؟ امیلی:اخ یادم رفت بیا این فلش رو بگیر بعدشم دیگ به من ربط نداره رمز کامپیوترش هم jbwh23fe56 عه وی:رمزش تو طولانیه تو مخم نمیگنجه هلن:بزار بنویسمش برات(لیانا)با اخم نشسته بودم رو صندلی سالن استرس گرفته بودم شوگا هم که خونسرد نشسته بود منو نگاه میکرد با حرص نگاهش کردم یه نیشخند زد شوگا:هوم چیه؟ لیان:واقعا هیچی! شوگا:خوبه.داشتم حرص میخوردم از دست این موجود رو مخ کم کم خبرنگارا مثل مور و ملخ ریختن تو سالن شروع کردن سوال پرسیدن بابا خب صبر کنید برسید بعد زر زر کنید اه شوگا رفت سمت میکروفون سوالا رو جواب میداد .خبرنگار:واقعا اون روز لیانا شی رو بوسیدید؟ شوگا:اره..تا اینو گفت برگشتم سمتش الان هیت میگیره چرا اینو گفت .خ.ب:شما واقعا به لیانا شی علاقه دارید؟ شوگا:اره
خ.ب:خودشون چی؟ شوگا:ما به هم علاقه داریم لیانا الان دوست دختر منه..هنگ بهش نگاه کردم این داره چی میگه بدبختمون کرد برگشت نگاهم کرد لبخند زد. خ.ب:واقعا بهش علاقه دارید اون از شما کوچیک تره شوگا:سن فقط یه عدده در واقع سن برای من ملاک نیست.کم کم همه خبرنگارا رفتن سالن خالی شد لیان:چرا اون چرتو پرتا رو گفتی شوگا:کدوم چرت و پرتا؟ لیان:همونایی که الان ازت پرسیدن شوگا:انقدر از من بدت میاد؟ لیان:من ازت بدم نمیاد ازت پرسیدم که چرا اون حرفا رو زدی شوگا:از من بدت نمیاد یعنی دوسم داری؟ لیان:شوگااا شوگا:خیلی خوب اگه اونا رو نمیگفتم بیشتر کنجکاو میشدن هر روز دم خونه مون یکی رو میذاشتن خوشم نمیاد یکی هی منو زیر نظر داشته باشه چند وقت دیگه هم بزار بگذره میگیم کات کردیم اوکی؟ لیان:باشه ولی با اون حرفا هیت نمیگیری؟ شوگا:نه اگه واقعا طرفدار من باشن حمایتم میکنن نه اینکه بهم هیت بدن لیان:ولی اگه اذیتت کنن؟ شوگا:من پسرم تو دختری نگران خودت باش
@sooyaaa
۱۲.۹k
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.