فیک تهیونگ 🐻 پارت ۱۳
از زبان ا/ت
سکوت کردم
۴ ساعت بعد
از زبان ا/ت
بلاخره رسیدیم
پیاده شدیم و با تاکسی فرودگاه رفتیم هتل
یه هتل بزرگ و مجلل بود
تهیونگ گفت: نظرت چیه ؟
گفتم: خیلی قشنگه
گفت: مرسی
گفتم: برای چی مرسی ؟
گفت: برای اینکه از هتل من خوشت اومده
رفتیم داخل هتل و اتاقمون
یه اتاق بزرگ بود
وسایلم رو گذاشتم
به تهیونگ گفتم: میشه بریم بیرون ( با لحن بچگونه )
گفت: اره میشه ولی یه شرطی داره
گفتم: چی ؟؟
گفت: اجازه بدی چیزی که داخل هواپیما بهت گفتم رو انجام بدم
گفتم: اصلاااااا ؛ الان نمیتونم
گفت: برای چی ؟ نکنه پر°یودی ؟
گفتم: این دیگه به تو مربوط نیست
گفت : چرا مربوطه من شوهرتم
خیلی دلم میخواست برم بیرون
مجبور شدم قبول کنم
تهیونگ گفت: آفرین بچه ی خوب
رفتیم بیرون
یه بستنی گرفتیم و رفتیم داخل یه پارک نشستیم
داشتیم بستی میخوردیم که یه خانم مسن اومد و گفت: چه زوج قشنگی ؛ به پای هم پیر شید خیلی خیلی بهم میآید
ازش تشکر کردم
گفت: اهل اینجا نیستید ؟ آخه فرانسوی صحبت کردنتان لحجه داره
گفتم: نه ما اهل کره هستیم
گفت: دختر من عاشق کره هست 😍
خلاصه یکمی باهاش صحبت کردم و رفت
تهیونگ گفت: تو از کجا فرانسوی یاد گرفتی ؟
گفتم: مادرم بیشتر زبان ها رو بهم یاد داده
گفت: خب دیگه بسه بریم هتل من خستم
میدونستم که میخواست نقشه ی شوم که داشت رو اجرا کنه
آنقدر غر غر کرد که بلند شدم و رفتیم سمت هتل
هر چقدر نزدیک تر میشدیم بیشتر میترسیدم
سوال های داخل ذهنم به وجود اومده بود :
یعنی درد داره ؟ چجوریه ؟ و ...
بلاخره رسیدیم و رفتیم اتاقمون
تهیونگ هم آمد داخل و در رو قفل کرد
بدنم سرد شده بود و داشتم میلرزیدم
بهم گفت: دراز بکش روی تخت
منم دراز نکشیدم
به زور پرتم کرد روی تخت
( برای اینکه پاک نشه خودتون این تیکه رو ۱۸+ تصور کنید)
شب
بیدار شدیم و رفتیم پایین شام خوردیم
اومدیم بالا
تلفنم زنگ خورد
میا بود
تصویری زنگ زده بود
جواب دادم دیدم که همه هستن
تهیونک اومد و بغلم کرد
میا گفت: ا/ت مسافرت خوش میگذره
گفتم : اره خوش میگذره
...
سکوت کردم
۴ ساعت بعد
از زبان ا/ت
بلاخره رسیدیم
پیاده شدیم و با تاکسی فرودگاه رفتیم هتل
یه هتل بزرگ و مجلل بود
تهیونگ گفت: نظرت چیه ؟
گفتم: خیلی قشنگه
گفت: مرسی
گفتم: برای چی مرسی ؟
گفت: برای اینکه از هتل من خوشت اومده
رفتیم داخل هتل و اتاقمون
یه اتاق بزرگ بود
وسایلم رو گذاشتم
به تهیونگ گفتم: میشه بریم بیرون ( با لحن بچگونه )
گفت: اره میشه ولی یه شرطی داره
گفتم: چی ؟؟
گفت: اجازه بدی چیزی که داخل هواپیما بهت گفتم رو انجام بدم
گفتم: اصلاااااا ؛ الان نمیتونم
گفت: برای چی ؟ نکنه پر°یودی ؟
گفتم: این دیگه به تو مربوط نیست
گفت : چرا مربوطه من شوهرتم
خیلی دلم میخواست برم بیرون
مجبور شدم قبول کنم
تهیونگ گفت: آفرین بچه ی خوب
رفتیم بیرون
یه بستنی گرفتیم و رفتیم داخل یه پارک نشستیم
داشتیم بستی میخوردیم که یه خانم مسن اومد و گفت: چه زوج قشنگی ؛ به پای هم پیر شید خیلی خیلی بهم میآید
ازش تشکر کردم
گفت: اهل اینجا نیستید ؟ آخه فرانسوی صحبت کردنتان لحجه داره
گفتم: نه ما اهل کره هستیم
گفت: دختر من عاشق کره هست 😍
خلاصه یکمی باهاش صحبت کردم و رفت
تهیونگ گفت: تو از کجا فرانسوی یاد گرفتی ؟
گفتم: مادرم بیشتر زبان ها رو بهم یاد داده
گفت: خب دیگه بسه بریم هتل من خستم
میدونستم که میخواست نقشه ی شوم که داشت رو اجرا کنه
آنقدر غر غر کرد که بلند شدم و رفتیم سمت هتل
هر چقدر نزدیک تر میشدیم بیشتر میترسیدم
سوال های داخل ذهنم به وجود اومده بود :
یعنی درد داره ؟ چجوریه ؟ و ...
بلاخره رسیدیم و رفتیم اتاقمون
تهیونگ هم آمد داخل و در رو قفل کرد
بدنم سرد شده بود و داشتم میلرزیدم
بهم گفت: دراز بکش روی تخت
منم دراز نکشیدم
به زور پرتم کرد روی تخت
( برای اینکه پاک نشه خودتون این تیکه رو ۱۸+ تصور کنید)
شب
بیدار شدیم و رفتیم پایین شام خوردیم
اومدیم بالا
تلفنم زنگ خورد
میا بود
تصویری زنگ زده بود
جواب دادم دیدم که همه هستن
تهیونک اومد و بغلم کرد
میا گفت: ا/ت مسافرت خوش میگذره
گفتم : اره خوش میگذره
...
۸.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.