تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
#هیسونگ
وقتی خیانت کرده پشیمونه
•
•
همون طور که داشتی با عصبانیت بهش نگاه میکردی سرش رو پیایین انداخته بود اشک میریخت
حالا شب شده بود و خونع فقط با آباژور های کوچیک که نور کمی داشتن روشن شده بود
ا. ت چمدون کنارش رو برداشت خواست از کنار مرد روبه روش رد شه که هیسونگ دستش رو گرفت
ا. ت: ولم کن..
هیسونگ سرش رو بالا اورد با چشمای اشکی بهش نگاه کرد
هیسونگ: لطفا.. م. من نمیتونم بدون تو زندگی کنم.. خواهش میکنم
ا.ت دستش رو از تویه دست هیسونگ کشید بیرون
ا.ت: باید اون موقعی ای که تویه بغل اون بودی بهش فکر میکردی
هیسونگ: لطفا ا. ت م.. من خیلی پشیمونم
ا. ت عصبانی شد هیسونگ رو از خودش جدا کرد و
ا. ت: بسه دیگه هیسونگ واقعا نمیفهمی دیگه برام مهم نیستیی
هیسونگ: ا. ت ایجوری باهام رفتار نکن لطفا وقتی... وقتی اینجوری اسمم رو میگی وقتی ترو اینجوری میبینم قلبم میشکنه
ا. ت: دیگه مهم نیس باید اون موقعی که باهاش خوش میگذرونی به اینا فکر میکردیی وقتی داشتی میبوسیدیش باید به اینا فکر میکردیییی
ا. ت چمدون رو برداشت رفت سمت در خونه دستش رپ برد سمت دست گیره که چند لحظه سر جاش وایساد
و اروم برگشت سمت هیسونگ
ا. ت: حالا هم منو برای همیشه از دست دادی
ا. ت از در رفت بیرون اونو محکم بست حالا تو کل خونه صدایی نمیومد هیسونگ هم برای همیشه عشقش رو از دست داد
اما..
این تقصیر خودش بود نه؟
~~~~~~~
#هیسونگ
وقتی خیانت کرده پشیمونه
•
•
همون طور که داشتی با عصبانیت بهش نگاه میکردی سرش رو پیایین انداخته بود اشک میریخت
حالا شب شده بود و خونع فقط با آباژور های کوچیک که نور کمی داشتن روشن شده بود
ا. ت چمدون کنارش رو برداشت خواست از کنار مرد روبه روش رد شه که هیسونگ دستش رو گرفت
ا. ت: ولم کن..
هیسونگ سرش رو بالا اورد با چشمای اشکی بهش نگاه کرد
هیسونگ: لطفا.. م. من نمیتونم بدون تو زندگی کنم.. خواهش میکنم
ا.ت دستش رو از تویه دست هیسونگ کشید بیرون
ا.ت: باید اون موقعی ای که تویه بغل اون بودی بهش فکر میکردی
هیسونگ: لطفا ا. ت م.. من خیلی پشیمونم
ا. ت عصبانی شد هیسونگ رو از خودش جدا کرد و
ا. ت: بسه دیگه هیسونگ واقعا نمیفهمی دیگه برام مهم نیستیی
هیسونگ: ا. ت ایجوری باهام رفتار نکن لطفا وقتی... وقتی اینجوری اسمم رو میگی وقتی ترو اینجوری میبینم قلبم میشکنه
ا. ت: دیگه مهم نیس باید اون موقعی که باهاش خوش میگذرونی به اینا فکر میکردیی وقتی داشتی میبوسیدیش باید به اینا فکر میکردیییی
ا. ت چمدون رو برداشت رفت سمت در خونه دستش رپ برد سمت دست گیره که چند لحظه سر جاش وایساد
و اروم برگشت سمت هیسونگ
ا. ت: حالا هم منو برای همیشه از دست دادی
ا. ت از در رفت بیرون اونو محکم بست حالا تو کل خونه صدایی نمیومد هیسونگ هم برای همیشه عشقش رو از دست داد
اما..
این تقصیر خودش بود نه؟
~~~~~~~
۱۶.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.